1 کردی از آشوب گردش های دهر کرد از صحرا و کوه آهنگ شهر
2 دید شهری پر فغان و پر خروش آمده ز انبوهی مردم به جوش
3 بی قراران جهان در هر مقر در تک و پو بر خلاف یکدگر
4 آن یکی را از برون عزم درون وان دگر را از درون میل برون
1 ای به یادت تازه جان عاشقان زاب لطفت تر زبان عاشقان
2 از تو بر عالم فتاده سایه ای خوبرویان را شده سرمایه ای
3 عاشقان افتاده آن سایه اند مانده در سودا ازان سرمایه اند
4 تا ز لیلی سر حسنت سر نزد عشق او آتش به مجنون در نزد
1 خواجه ای کش خیل شاهان بنده اند حلقه حکمش به گوش افکنده اند
2 مقبلان را قبله جان روی اوست کعبه امید خاک کوی اوست
3 کویش آمد کعبه هر محرمی کعبه را نبود گزیر از زمزمی
4 زمزم آن چشم های پر نم است آب روی عارفان زان زمزم است
1 در دیار مصر قحطی خاست سخت کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت
2 چون به سوی نان رهی نشناختند رخت هستی را در آب انداختند
3 بود جانی قیمت هر تای نان نان همی گفتند و می دادند جان
4 بخردی زیبا غلامی را بدید کو به فخر و ناز دامن می کشید
1 در خم این گنبد عالی اساس چیست شغل شاکر منعم شناس
2 در مقام شاکری بودن مقیم بر کرم های جهاندار کریم
3 آن کرم خاصه که حکمش شامل است وان وجود پادشاه عادل است
4 شاه عادل نیست جز ظل اله خلق را ضل اله آمد پناه
1 شاعری شد پیش شاه نامور کای ز رفعت سوده در افلاک سر
2 در مدیحت تازه شعری گفته ام گوهری روشن چو شعری سفته ام
3 گر چه خلقی در مدحت سفته اند اینچنین مدحی تو را کم گفته اند
4 نامه ای آنگه به دست شاه داد کرده نام شاه و بس در وی سواد
1 به که اکنون اعتراف آرم به عجز نعره اقرار بردارم به عجز
2 پیش ارباب ذکا اینست دین سر لا احصی ثنا اینست این
3 چون ثنایش را نمی یارم شمار به که گیرد بر دعا کارم قرار
4 نی دعایی کاید از هر سست رای مختصر بر عز و جاه این سرای
1 نیکخواهی خاصه کو را یاور است گشته پیدا با وی از یک گوهر است
2 کرده جا در سایه اقبال او سایه وار افتاده در دنبال او
3 هر کجا این آفتاب آن پرتو است هر کجا آن پیشوا این پیرو است
4 گر چه بر مهد خلافت زاده است بر خلافش یک قدم ننهاده است
1 عمرها شد تا درین دیر کهن تار نظمم بسته بر عود سخن
2 هر زمان از نو نوایی می زنم دم ز دیرین ماجرایی می زنم
3 رفت عمر و این نوا آخر نشد کاست جان وین ماجرا آخر نشد
4 پشت من چون چنگ خم گشت و هنوز هر شبی در ساز عودم تا به روز
1 کرد پیری عمر وی هشتاد سال از حکیمی حال ضعف خود سؤال
2 گفت دندانم ز خوردن گشته سست ناید از وی شغل خاییدن درست
3 چون نگردد لقمه نرمم در دهان هضم آن بر معده می آید گران
4 هضم در معده چو باشد ناتمام قوت اعضا چه سان بخشد طعام