مجنون نفسی بزد که از جهان ملک خاتون رباعی 337
1. مجنون نفسی بزد که لیلی لیلی
آخر ز چه نیستت به سویم میلی
...
1. مجنون نفسی بزد که لیلی لیلی
آخر ز چه نیستت به سویم میلی
...
1. رنجور غم عشق توأم تا دانی
من درد تو دارم و توأم درمانی
...
1. دادم به تو دل من ز سر نادانی
شبهای سر زلف توأم تا دانی
...
1. چون لاله نزار خون جگر تا دانی
تا چند به ما دست جفا افشانی
...
1. دل چند کشد به عشق سرگردانی
بازآر دل خسته ام ار بتوانی
...
1. ای داده مرا به عشق سرگردانی
تا چند ز ما به عشوه سرگردانی
...
1. تا چند دلا ناله و فریاد کنی
بر جان من شکسته بیداد کنی
...
1. تا چند دلم را به غمی رام کنی
در سلسله زلف تو در دام کنی
...
1. ای دوست چه شد چه شد که یادم نکنی
یک لحظه به وصل خویش شادم نکنی
...
1. دارم به امید یار خندان دهنی
چون گل ز نسیم صبح در انجمنی
...
1. ای مایه درمان نفسی ننشینی
تا صورت حال دردمندی بینی
...
1. آمد به مشامم از سر زلف تو بوی
افکند دل مرا دگر در تک و پوی
...