1 بر ما در عیش و ناز بازست امشب ما را کرم تو چاره سازست امشب
2 در حضرت جانان که صبا بار نیافت جان و دل ما محرم رازست امشب
1 گلروی من از غرور در ورد آویخت با سرو سهی و یاسمن مهر آمیخت
2 خورشید رخش چو بر گل انداخت نظر بیچاره ز تاب روش فی الحال بریخت
1 برخیز و به باغ آی که گل در جوش است بی روی تو بلبل چمن خاموش است
2 زنبور صفت چرا زنی نیش مرا گفتا چه شود که نیش من با نوش است
1 امروز به بستان چو گل اندر جوش است صحرا و در و دشت زمرّدپوش است
2 زنهار می لعل به دست آر سبک برخیز و بیا که وقت نوشانوش است
1 ای دل گل روی یار دیدن چه خوش است وز لعل لبانش بوسه چیدن چه خوش است
2 یک لحظه وصال او به بازار غمش دل کرده فدا به جان خریدن چه خوش است
1 رفتم به چمن که گل به جوش آمده است بلبل دیدم که در خروش آمده است
2 گفتم چه شدست و این فغان تو ز چیست گفتا چه کنم که گل فروش آمده است
1 صبحی به چمن سوسن آزاد بخاست وز قامت خود صحن چمن می آراست
2 رخسار چو لاله اش بدیدم گفتم در سوخته خرمن زدن آتش نه رواست
1 از روشنی روی تو مه در کم و کاست خورشید جهان نما ز رویت زیباست
2 اندر چمن خلد یکی سرو نرست مانند قد تو گر ز من پرسی راست
1 مسکین دل من که بوته تیر بلاست زنهار مزن ز غم بر او کاین نه رواست
2 تا چند بلا و ستم چرخ کشد آری چه کنم چون همه تقدیر خداست
1 چرخ از حسد رای بلندم پستست وز جرعه همّتم جهانی مستست
2 لیکن چه کنم چاره که این چرخ بلند دست من بیچاره چنین در بستست