برخیز و به باغ آی که از جهان ملک خاتون رباعی 13
1. برخیز و به باغ آی که گل در جوش است
بی روی تو بلبل چمن خاموش است
...
1. برخیز و به باغ آی که گل در جوش است
بی روی تو بلبل چمن خاموش است
...
1. امروز به بستان چو گل اندر جوش است
صحرا و در و دشت زمرّدپوش است
...
1. ای دل گل روی یار دیدن چه خوش است
وز لعل لبانش بوسه چیدن چه خوش است
...
1. رفتم به چمن که گل به جوش آمده است
بلبل دیدم که در خروش آمده است
...
1. صبحی به چمن سوسن آزاد بخاست
وز قامت خود صحن چمن می آراست
...
1. از روشنی روی تو مه در کم و کاست
خورشید جهان نما ز رویت زیباست
...
1. مسکین دل من که بوته تیر بلاست
زنهار مزن ز غم بر او کاین نه رواست
...
1. چرخ از حسد رای بلندم پستست
وز جرعه همّتم جهانی مستست
...
1. دل دیده به دولت وصالت بستست
وز خار غمت دل جهانی خستست
...
1. تدبیر و صواب از دل خوش باید جست
سرمایه عافیت کفافیست نخست
...
1. جان داده ام و به نزد جانان هیچست
با درد غمش مایه درمان هیچست
...
1. اندر خور همّتم جهانی هیچست
آن را چه محل بود که جانی هیچست
...