1 چو بگذشت تیره شب و روز شد ز خورشید گیتی دل افروز شد
2 ز گردان ایران برآمد خروش تو گفتی جهان گشت پولادپوش
3 سوی میمنه قارن پهلوان سپاهی چو با موج سیل روان
4 چو شاپور نستوه بر میسره جناح اندیان داشتی یکسره
1 پس از بجّه و نوبه مردی درشت پدید آمد و بختش آمد به مشت
2 دلیری چو آشفته پیل دژم همه کار او سرکشی و ستم
3 جوانی پسندیده و رهنمای به نیرو و نیرنگ و فرهنگ ورای
4 مگر نام آن نامور سنجه بود که دیو دلاورش در پنجه بود
1 چو فاروق و سقلاب سالار نیز به کوش دلاور نداند چیز
2 به هر یک فرستاد پیغام و گفت که در سر چه دارید راز نهفت؟
3 بر آمد کنون سال و ماه دراز کز آن سر نیامد به ما ساو و باز
4 چنین پاسخ آورد هر یک نخست که ما را تو از سلم برهان درست
1 بدو خلعت خسروانی فگند ز تخت و کلاه و ستام و سمند
2 به ایرانیان داد بسیار چیز سپاه دگر را درم داد نیز
3 سپاه برادرش را همچنین بسی چیز بخشید و کرد آفرین
4 سوی شاهشان کرد یکسر گُسی روان شد ز درگاه او هر کسی
1 نوندی برفت از در پهلوان که ای شاه بیدار روشنروان
2 خراسان چو ما تاختن ساختیم ز تور و سپاهش بپرداختیم
3 به جیحون رسیدیم و دشمن گذشت به بیکند بنشست بر ساده دشت
4 ز کوش و ز سلمش سپاه آمده ست فرونتر ز ریگ سیاه آمده ست
1 به فرمان دستور او کشورش همان زیردستان و هم لشکرش
2 گهی بیست سال و گهی کمّ و بیش نهان شد همی شاه وارونه کیش
3 چنان شد که چندان که بودی برون ز فرمان او کس نرفتی برون
4 یکی روز بر تخت بنشست شاه چنین گفت کای سروران سپاه
1 دگر شارسْتانی ست از سیم ناب به شکل عقابی سر اندر سحاب
2 که اندازه زآن بر نشاید گرفت طلسمی بزرگ است و جایی شگفت
3 یکی نغز سیمرغ پرداخته ز سیم سپید از برش ساخته
4 ز هر روی ده روزه ریگ روان رسیدن بدان شارْسْتان کی توان
1 شکار آرزو کرد یک روز کوش بشد با سواران پولادپوش
2 برآنگه که برزد ز کوه آفتاب ز یوز و سگ و باز و چرخ و عقاب
3 فراوان کشیدند پیش اندرش پرستنده و نامور لشکرش
4 شکاری به کردار گوری بزرگ به پیش اندر آمدش پویان چو گرگ
1 یکی چار طاقی بنزدیک شهر شده زهرِ آن شهر از او پادزهر
2 برآورده دیوارش از زرّ پاک نه چوب و نه سنگ و نه خشت و نه لاک
3 ز زر بر نهاده بر او چار در دو در سوی خاور دو را باختر
4 سوم بر جنوب و دگر بر شمال سه در بسته دارند از آن ماه و سال
1 به افریقیه اندر دو کوه است باز یکی پَست بالا و دیگر دراز
2 بفرمود تا در میان دو کوه برآورد استاد دانش پژوه
3 طلسمی دگر ساخت داننده کوش تو این داستانها به دانش نیوش
4 به دو روی بر دو مناره بلند کشیده سر اندر ستاره بلند