38 اثر از کوش‌نامه ایرانشان ابن ابی الخیر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر کوش‌نامه ایرانشان ابن ابی الخیر شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ایرانشان ابن ابی الخیر / کوش‌نامه ایرانشان ابن ابی الخیر

کوش‌نامه ایرانشان ابن ابی الخیر

1 چو اردیبهشت آمد و روز جوش کشیدند لشکر سوی رزم کوش

2 جهاندیده گوید که خورشید و ماه ندیده ست تا هست چندان سپاه

3 هزاران هزار و چهارصد هزار گزیده سپه بود و نیزه گزار

4 زمین از گرانیش ناله گرفت از آتش زمین رنگ لاله گرفت

1 به دریا نمودند هر دو درنگ چنین تا در آمد منوچهر تنگ

2 خروش آمد از هر دو لشکر به کین بتوفید از آواز گردان زمین

3 دو لشکر خروشان بدان دشت خون همانا بود که از ستاره فزون

4 چهل روزشان رزم پیوسته بود در و دشت پر کشته و خسته بود

1 وز آن روی چون سلم برگشت، رفت سوی پهلوان شد همان گاه تفت

2 ورا دید پژمرده و ناتوان ز بس خون که از زخم او شد روان

3 سخن گفتنی نرم و رخساره زرد پُر از درد دل، لب پر از بادِ سرد

4 بیاورد سلم از بزرگان روم تنی چند از ایران و هر مرز و بوم

1 وزآن روی قارن برآمد دمان سوی خیمه ی سلم شد شادمان

2 بدو گفت کای شاه فرّخ نژاد بدیدی کنون لشکر دیوزاد

3 براندیش خود تا چه افزون کنیم که اندیشه آن به که اکنون کنیم

4 فزون است لشکر ز مور و ملخ بیابان گرفته ست دریا و شخ

1 برابر همی بود با سال هشت سواری شتابان برآمد ز دشت

2 یکی نامه از تور شوریده هوش که چندین چه باشی تو در بند کوش

3 که ایرج ز ما باژ جوید همی سخنهای بیهوده گوید همی

4 نماید به ما بر همی مهتری پدر داد ما را چنین کهتری

1 چو شد ماه نو، مرد جنگ آزمای تبیره همی آرزو کرد و نای

2 چنین گفت با سلم قارن به شب کز این راز با کس تو مگشای لب

3 سپه پیش بر، رزم را ساز کن به رزم اندرون سستی آغاز کن

4 یکی کنده فرمای پیش سپاه خبر کن که گشته ست قارن تباه

1 به آسانی ایدر سرش گشت مست به بیداد و بیهوده بگشاد دست

2 یکی دختری داشت کز آفتاب فزون تافتی روی او از نقاب

3 از آن دختر نامور زاده بود که شاه خلایق بدو داده بود

4 گل اندام و گلشکر و مشکبوی سمن پیکر و سرکش و تند خوی

1 قباد دلاور سپه برگرفت سبک بر پی کوش ره برگرفت

2 همی تاخت شش روز پیوسته کوش نه در تنْش زور و نه در مغز هوش

3 به هفتم سپاهی به پیش آمدش که گفتی همه خوب خویش آمدش

4 سوران و گردافگنان سی هزار همه با سلیح از درِ کارزار

1 بدان ره کشیدش فزونی و آز که لشکر به کشور همی خواند باز

2 چنان لشکرش بر در انبوه شد که روی زمین آهن و کوه شد

3 شمرده برآمد همی هفت بار ز گردان و گردنکشان صد هزار

4 ره مرز مازندران برگرفت سپاهش همه دست بر سر گرفت

1 یکی مرد پوینده را همچو دود فرستاد کآگاهی آردش زود

2 بداند که لشکر چه مایه گذشت کدام است کآمد بر این روی دشت

3 گرفتند و بردند او را کشان که از ترس بر چهره بودش نشان

4 بدو پهلوان گفت کای خیره هوش به چه کار رفتی تو از پیش کوش

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

38 اثر از کوش‌نامه ایرانشان ابن ابی الخیر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر کوش‌نامه ایرانشان ابن ابی الخیر شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی