1 بدان سان دوان سوی لشکر شتافت نشان یکی چوب کشتی بیافت
2 همه سوخته بود سالار نو که بازار نو بود و کردار نو
3 سراسیمه شد شاه نو در رسید پسِ شاه نو نیز لشکر رسید
4 به خون برادر گرفتار شد چو خون کرد ناچار خون خوار شد
1 دو لشکر برابر بر آن دشت کین تو گفتی که شد تنگ روی زمین
2 جهان گفتی از غم به جوش آمده ست ستاره به بانگ و خروش آمده ست
3 طلایه ز لشکر بهم بازخورد برآمد خروش ده و دار و برد
4 به یک حمله ایرانیان را ز جای ببردند مردان رزم آزمای
1 همی تاخت تا پیش کاووس شاه ببردندش و برگشادند راه
2 ببوسید پس پایه ی تخت اوی بسی آفرین خواند بربخت اوی
3 ز شاهانش بستود و بردش نماز همی گفت کای خسرو سرفراز
4 به چهر تو اندر فلک ماه نیست به فرّ تو اندر زمین شاه نیست
1 چو از کین ایرج بپردخت شاه به دریا فرود آمد او با سپاه
2 به قارن فرستاد منشور روم همه خاوران و همه مرز و بوم
3 دگر مرز توران به شاپور داد مر او را همه مهر و منشور داد
4 خود و سرکشان و نریمان بهم به ایران زمین رفت بی هیچ غم
1 به تور آگهی آمد و سلم از اوی که دارد ز کینه برآن هر دو روی
2 دل از بزمشان دور شد، سر ز خواب به رفتن گرفتند هر دو شتاب
3 به دریا که نامش دمندان نهم رساند از آن دلفروزی به غم
4 ز هرگونه گفتند و برخاستند ز کوش آن زمان یاوری خواستند
1 چو آگاهی آمد به کوش سترگ که آمد سپاهی بدان سان بزرگ
2 نیامد به دلش اندر اندیشه هیچ بفرمود تا کرد لشکر بسیچ
3 گمانی چنان برد کآن سروران زبونند مانند آن دیگران
4 گذر کرد بر آب ششصد هزار بیاورد رزم آزموده سوار
1 سپیده دمان قارن رزمخواه بفرمود تا صف کشید آن سپاه
2 غو کوس برخاست و آواز نای چو دریا سپاه اندر آمد ز جای
3 بفرمود تا شد به جایش قباد چو سالار بر میمنه بایستاد
4 گزین کرد برگستوانور هزار نبرده دلیران خنجرگزار
1 به تو آگهی آمد از هر دوان خراسان یله کرد و آمد دوان
2 به جیحون گذر کرد و بیراه و راه سوی ماورالنّهر شد با سپاه
3 سپه خواست از کوش و سلم سترگ ز هر سو بیامد سپاه بزرگ
4 سپاهی که هامون و دریا و کوه شد از نعل اسبان ایشان ستوه
1 پسندیده آمد سخنهای تور یکی نامه کردش دلارای تور
2 سر نامه از تور و سلم سترگ بنزد جهاندیده کوش بزرگ
3 بدان ای نبرده شه نامدار که با شاه ما را بدافتاد کار
4 همان کرد با ما کجا با تو کرد ز کردار بی روی و گفتار سرد
1 بماندند بیچاره چون بیهشان میان دو کوه آن همه سرکشان
2 چنان رنج دیدند شاه و سپاه که مانند کوران ندیدند راه
3 به ایران زمین اندر افتاد شور که دیو سپید آن سپه کرد کور
4 هرآن کس که او کوش را دیده بود وگر نام زشتیش بشنیده بود