1 ای بر کچلان دهر سرهنگ حق حفظ کند سرِ تو از سنگ
2 ای آکچل، ای ابوالحسنخان ای تو وزغ و حسین خرچنگ
3 من چون تو کچل ندیدهام هیچ نه در کَن و سولَقان، نه در کَنگ
4 ماهِ فلکی نموده تقلید از زِفتِ سرت به شکل و از رنگ
1 تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر متّفق دید آسمان بختِ جوان با رایِ پیر
2 عمر ها پرورده شد در مرتعِ گردون حَمَل تا چنین روزی شود طبخِ خدیوِشیر گیر
3 شیرِ گردون کرد فر به خویش را تا آورند شهریارِ پیل افکن را کباب از رانِ شیر
4 ثَور اندر چرخ باشد منتظر تا خواهدش بهرِ قربانِ قدومِ شه وزیرِ بی نظیر
1 هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش چون سیه کاران آشفته بود بازارش
2 دی ز کف برد دلم دلبر کی کز درِ حسن سِجده آرند بتانِ چِگِل و فَرخارش
3 واعظ ار بیند یک بار دو چشمِ سیهش وعظ یکسو نهد ، از عشق رود گفتارش
4 مفتی ار بیند خالِ لبِ لعلش ، یکسر ز کف اندازد تسبیح و زِ سر دستارش
1 نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند
2 فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند
3 چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ خواهشِ او رود به باطن و تفسیرِ ناصواب کند
4 از او دلیل نباید سؤال کرد که گرگ به هر دلیل که شد برّه را مُجاب کند
1 فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر روزگارِ تو دِگر گردد و کارِ تو دگر
2 حسن تو بسته به مویی است ز من رنجه مشو که ز روزِ بدِ تو بر تو شدم یادآور
3 بر تو این موی بود اَقرَبُ مِن حَبلِ وَرید ای تو در دیدۀ من اَبهی مِن نُورِ بَصَر
4 موی آنست که چون سرزند از عارضِ تو همه اعضایت تغییر کند پا تا سر
1 مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان
2 سه ستمگر پسر ایدون به معلِّم خانه هست و صد بنده به هر راهگذر چون جَمِشان
3 نه به تنها من و یک مملکتی شیفته اند باشدی باخته جان شیفته دل عالمشان
4 بچّۀ حوری و غِلمانند این هر سه به لطف نیست انصاف که خوانند بنی آدمشان
1 دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را این عجب نبود که در بازار بینم ماه را
2 مردمان آیند استهلال را بالای بام من به زیر سقف دیدم روی عبداللّه را
3 یوسُفِ ثانی به بازار آمد ای نَفسِ عزیز رو بخر او را و بر خوان اَکرِ می مَثواه را
4 هر که او را دید ماهذا بَشَر گوید همی من درین گفته ستایش می کنم افواه را
1 دیدم و گفتم نادیده اش انگار کنم دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم
2 غیر معقول بود منکرِ محسوس شدن من از این یاوه سُرایی ها بسیار کنم
3 با پسر مشدیی افتاده سر و کار مرا که به نتوانم ازو ترک سر و کار کنم
4 تا مگر روزی از خانه به بازار آید صبح تا اوّل شب خانه به بازار کنم
1 چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم در مجلسی ، کسی بنبیند که این منم
2 ور هم سخن کنم ، بجز از ناله نشنوند ز آن رو که همچو نی شده از لاغری تنم
3 مو در بدن به جایِ نخ آمد مرا از آن کز لاغری بدن شده مانند سوزنم
4 از بس نحیف و لاغرو باریک گشته ام ترسم که خویشتن را ناگاه گم کنم
1 گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین گفتا حزین دلی که به مهری بود رهین
2 گفتم قرینِ رویِ تو باشد همی قمر گفتا سهیل باشد اگر با قمر قرین
3 گفتم که آفرین به رخِ خوبِ یارِ من گفتا که آفرین به رخِ خوب آفرین
4 گفتم که تُرکِ چشمِ تو دارد به کف کمان گفتا کناره گیر که نارد مگر کمین