دیدم و گفتم نادیده اش انگار از ایرج میرزا قصیده 25
1. دیدم و گفتم نادیده اش انگار کنم
دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم
...
1. دیدم و گفتم نادیده اش انگار کنم
دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم
...
1. امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن
به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن
...
1. شکوه بر چرخ برند از دشمن
عجبا چرخ بُوَد دشمن من
...
1. مباش ایمن ز کَیدِ چرخِ ریمن
که از کَیدش نشاید بود ایمن
...
1. مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان
می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان
...
1. گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین
گفتا حزین دلی که به مهری بود رهین
...
1. ای سیهچشم چه دیدی تو از این دیده گناه
که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه
...
1. به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه
دلِ امیر ز سوزِ دلِ من است آگاه
...
1. خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی
که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی
...
1. چندی گُزیده یار ز من دوری
افزوده شور بختِ مرا شوری
...
1. سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی
هان ای پسر مخور غم از این بیشتر همی
...