برآمد بامدادان مِهرِ از ایرج میرزا قصیده 13
1. برآمد بامدادان مِهرِ انور
جهان را کسوتِ نو کرد در بر
...
1. برآمد بامدادان مِهرِ انور
جهان را کسوتِ نو کرد در بر
...
1. ساقیِ سیم بر بده ساغر
که جهان یافت رونقِ دیگر
...
1. فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر
روزگارِ تو دِگر گردد و کارِ تو دگر
...
1. چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور
چگونه یارد بستن کمر به حفظِ ثُغور
...
1. تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر
متّفق دید آسمان بختِ جوان با رایِ پیر
...
1. بیضهام رنجور شد از بیضهات دور ای وزیر
پرسشی کن گاهگاه از حالِ رنجور ای وزیر
...
1. پدرش گفته که با من ننشیدند پسرش
مُردَم از غصّه خدا مرگ دهد بر پدرش
...
1. هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش
چون سیه کاران آشفته بود بازارش
...
1. ای بر کچلان دهر سرهنگ
حق حفظ کند سرِ تو از سنگ
...
1. زان همه امّیدها که بودم در دل
نیست کنون غیرِ ناامیدی حاصل
...
1. نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل
قصّیر عمرِ خود اندر امید هایِ طویل
...
1. چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم
در مجلسی ، کسی بنبیند که این منم
...