1 نخستین لاله صبح بهارم پیا پی سوزم از داغی که دارم
2 بچشم کم مبین تنهائیم را که من صد کاروان گل در کنارم
1 بروی او در دل ناگشاد خودی اندر کف خاکش نزاده
2 ضمیر او تهی از بانگ تکبیر حریم ذکر او از پا فتاده
1 به آن بالی که بخشیدی ، پریدم به سوز نغمه های خود تپیدم
2 مسلمانی که مرگ از وی بلرزد جهان گردیدم و او را ندیدم
1 یقین دانم که روزی حضرت او ترازوئی نهد این کاخ و کو را
2 ازن ترسم که فردای قیامت نه ما را سازگارید نه او را
1 به ترکان بسته درها را گشادند بنای مصریان محکم نهادند
2 تو هم دستی بدامان خودی زن که بی او ملک و دین کس را ندادند
1 ز قرآن پیش خود آئینه آویز دگرگون گشتهای از خویش بگریز
2 ترازویی بنه کردار خود را قیامتهای پیشین را برانگیز
1 دمیت احترام دمی با خبر شو از مقام دمی
1 ترا این کشمکش اندر طلب نیست ترا این درد و داغ و تاب وتب نیست
2 از آن از لامکان بگریختم من که آنجا ناله های نیم شب نیست
1 چه قومی در گذشت از گفتگوها ز خاک او برویدرزوها
2 خودی ازرزو شمشیر گردد دم او رنگ ها برد ز بوها
1 دمید آن لاله از مشت غبارم که خونش می تراود از کنارم
2 قبولش کن ز راه دلنوازی که من غیر از دلی ، چیزی ندارم