دل ما بیدلان بردند از اقبال لاهوری ارمغان حجاز 1
1. دل ما بیدلان بردند و رفتند
مثال شعله افسردند و رفتند
...
1. دل ما بیدلان بردند و رفتند
مثال شعله افسردند و رفتند
...
1. سخن ها رفت از بود و نبودم
من از خجلت لب خود کم گشودم
...
1. دل من در گشاد چون و چند است
نگاهش از مه و پروین بلند است
...
1. چه شور است این که در آب و گل افتاد
ز یک دل عشق را صد مشکل افتاد
...
1. جهان از خود برون آوردهٔ کیست؟
جمالش جلوهء بی پردهٔ کیست؟
...
1. دل بی قید من در پیچ و تابیست
نصیب من عتابی یا خطابیست
...
1. صبنت الکاس عنا ام عمرو
وکان الکاس مجراها الیمنیا
...
1. بخود پیچیدگان در دل اسیرند
همه دردند و درمان ناپذیرند
...
1. روم راهی که او را منزلی نیست
از آن تخمی که ریزم حاصلی نیست
...
1. می من از تنک جامان نگه دار
شراب پخته از خامان نگه دار
...
1. ترا این کشمکش اندر طلب نیست
ترا این درد و داغ و تاب وتب نیست
...
1. ز من هنگامه ئی وه این جهان را
دگرگون کن زمین و آسمان را
...