1 پیر مردی ریش او مانند برف سالها در علم و حکمت کرده صرف
2 تیز بین مانند دانایان غرب کسوتش چون پیر ترسایان غرب
3 دیر سال و قامتش بالا چو سرو طلعتش تابنده چون ترکان مرو
4 آشنای رسم و راه هر طریق آشکار از چشم او فکر عمیق
1 مرغدین و آن عمارات بلند من چه گویم زان مقام ارجمند
2 ساکنانش در سخن شیرین جو نوش خوب روی و نرم خوی و ساده پوش
3 فکرشان بی درد و سوز اکتساب رازدان کیمیای آفتاب
4 هر که خواهد سیم و زر گیرد ز نور چون نمک گیریم ما از آب شور
1 در گذشتیم از هزاران کوی و کاخ بر کنار شهر میدان فراخ
2 اندر آن میدان هجوم مرد و زن در میان یک زن قدش چون نارون
3 چهره اش روشن ولی بی نور جان معنی او بر بیان او گران
4 حرف او بی سوز و چشمش بی نمی از سرور آرزو نامحرمی
1 ای زنان ای مادران ای خواهران زیستن تا کی مثال دلبران
2 دلبری اندر جهان مظلومی است دلبری محکومی و محرومی است
3 در دو گیسو شانه گردانیم ما مرد را نخچیر خود دانیم ما
4 مرد صیادی به نخچیری کند گرد تو گردد که زنجیری کند
1 من فدای این دل دیوانه ئی هر زمان بخشد دگر ویرانه ئی
2 چون بگیرم منزلی گوید که خیز مرد خود رس بحر را داند قفیز
3 زانکه آیات خدا لا انتهاست ای مسافر جاده را پایان کجاست
4 کار حکمت دیدن و فرسودن است کار عرفان دیدن و افزودن است
1 ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست تجلی دگری در خور تقاضا نیست
2 نظر بخویش چنان بسته ام که جلوه دوست جهان گرفت و مرا فرصت تماشا نیست
3 به ملک جم ندهم مصرع نظیری را «کسی که کشته نشد از قبیلهٔ ما نیست»
4 اگرچه عقل فسون پیشه لشکری انگیخت تو دل گرفته نباشی که عشق تنها نیست
1 «بیا که قاعدهٔ آسمان بگردانیم قضا بگردش رطل گران بگردانیم
2 اگر ز شحنه بود گیر و دار نندیشیم وگر ز شاه رسد ارمغان بگردانیم
3 اگر کلیم شود همزبان سخن نکنیم وگر خلیل شود میهمان بگردانیم
4 بجنگ باج ستانان شاخساری را تهی سبد ز در گلستان بگردانیم
1 گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو
2 از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کو به کو
3 میرود از فراق تو خون دل از دو دیدهام دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو
4 مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو
1 از مقام مؤمنان دوری چرا یعنی از فردوس مهجوری چرا
2 مرد آزادی که داند خوب و زشت می نگنجد روح او اندر بهشت
3 جنت ملا ، می و حور و غلام جنت آزادگان سیر دوام
4 جنت ملا خور و خواب و سرود جنت عاشق تماشای وجود
1 صحبت روشندلان یک دم ، دو دم آن دو دم سرمایهٔ بود و عدم
2 عشق را شوریده تر کرد و گذشت عقل را صاحب نظر کرد و گذشت
3 چشم بر بربستم که با خود دارمش از مقام دیده در دل آرمش
4 ناگهان دیدم جهان تاریک شد از مکان تا لامکان تاریک شد