1 ای خداوند صواب و ناصواب من شدم از صحبت آدم خراب
2 هیچگه از حکم من سر بر نتافت چشم از خود بست و خود را در نیافت
3 خاکش از ذوق ابا بیگانه ئی از شرار کبریا بیگانه ئی
4 صید خود صیاد را گوید بگیر الامان از بندهٔ فرمان پذیر
1 پیر رومی آن امام راستان آشنای هر مقام راستان
2 گفت ای گردون نورد سخت کوش دیده ئی آن عالم زنار پوش
3 آنچه بر گرد کمر پیچیده است از دم استاره ئی دزدیده است
4 از گران سیری خرام او سکون هر نکو از حکم او زشت و زبون
1 آنچه دیدم می نگنجد در بیان تن ز سهمش بیخبر گردد ز جان
2 من چه دیدم قلزمی دیدم ز خون قلزمی ، طوفان برون ، طوفان درون
3 در هوا ماران چو در قلزم نهنگ کفچه شبگون بال و پر سیماب رنگ
4 موجها درنده مانند پلنگ از نهیبش مرده بر ساحل نهنگ
1 آسمان شق گشت و حوری پاک زاد پرده را از چهره خود بر گشاد
2 در جبینش نار و نور لایزال در دو چشم او سرور لایزال
3 حله ئی در بر سبکتر از سحاب تار و پودش از رگ برگ گلاب
4 با چنین خوبی نصبیش طوق و بند بر لب او ناله های درد مند
1 شمع جان افسرد در فانوس هند هندیان بیگانه از ناموس هند
2 مردک نامحرم از اسرار خویش زخمهٔ خود کم زند بر تار خویش
3 بر زمان رفته می بندد نظر از تش افسرده میسوزد جگر
4 بند ها بر دست و پای من ازوست ناله های نارسای من ازوست
1 «نی عدم ما را پذیرد نی وجود وای از بی مهری بود و نبود
2 تا گذشتیم از جهان شرق و غرب بر در دوزخ شدیم از درد و کرب
3 یک شرر بر صادق و جعفر نزد بر سر ما مشت خاکستر نزد
4 گفت دوزخ را خس و خاشاک به شعلهٔ من زین دو کافر پاک به
1 هر کجا استیزه ی بود و نبود کس نداند سر این چرخ کبود
2 هر کجا مرگ آورد پیغام زیست ایخوش آنمردی که داند مرگ چیست
3 هر کجا مانند باد ارزان حیات بی ثبات و با تمنای ثبات
4 چشم من صد عالم شش روزه دید تا حد این کائنات آمد پدید
1 در گذشتم از حد این کائنات پا نهادم در جهان بی جهات
2 بی یمین و بی یسار است این جهان فارغ از لیل و نهار است این جهان
3 پیش او قندیل ادراکم فسرد حرف من از هیبت معنی بمرد
4 با زبان آب و گل گفتار جان در قفس پرواز میآید گران
1 گفتم این کاشانه ئی از لعل ناب آنکه میگیرد خراج از آفتاب
2 این مقام این منزل این کاخ بلند حوریان بر درگهش احرام بند
3 ای تو دادی سالکانرا جستجوی صاحب او کیست با من باز گوی
4 گفت «این کاشانهٔ شرف النساست مرغ بامش با ملائک هم نواست
1 حرف رومی در دلم سوزی فکند آه پنجاب آن زمین ارجمند
2 از تپ یاران تپیدم در بهشت کهنه غمها را خریدم در بهشت
3 تا در آب گلشن صدائی دردمند از کنار حوض کوثر شد بلند
4 «جمع کردم مشت خاشاکی که سوزم خویش را گل گمان دارد که بندم آشیان در گلستان»