گفتم این کاشانه از اقبال لاهوری جاویدنامه 48
1. گفتم این کاشانه ئی از لعل ناب
آنکه میگیرد خراج از آفتاب
1. گفتم این کاشانه ئی از لعل ناب
آنکه میگیرد خراج از آفتاب
1. حرف رومی در دلم سوزی فکند
آه پنجاب آن زمین ارجمند
1. حوریان را در قصور و در خیام
ناله من دعوت سوز تمام
1. «دست را چون مرکب تیغ و قلم کردی مدار
هیچ غم گر مرکب تن لنگ باشد یا عرن
1. شیشهٔ صبر و سکونم ریز ریز
پیر رومی گفت در گوشم که خیز
1. به آدمی نرسیدی ، خدا چه میجویی
ز خود گریختهای آشنا چه میجویی
1. گرچه جنت از تجلی های اوست
جان نیاساید به جز دیدار دوست