در میان ما و نور از اقبال لاهوری جاویدنامه 24
1. در میان ما و نور آفتاب
از فضای تو بتو چندین حجاب
1. در میان ما و نور آفتاب
از فضای تو بتو چندین حجاب
1. آن هوای تند و آن شبگون سحاب
برق اندر ظلمتش گم کرده تاب
1. آدم این نیلی تتق را بر درید
آنسوی گردون خدائی را ندید
1. پیر روم آن صاحب «ذکر جمیل»
ضرب او را سطوت ضرب خلیل
1. برق بیتابانه رخشید اندر آب
موجها بالید و غلطید اندر آب
1. چشم را یک لحظه بستم اندر آب
اندکی از خود گسستم اندر آب
1. پیر مردی ریش او مانند برف
سالها در علم و حکمت کرده صرف
1. مرغدین و آن عمارات بلند
من چه گویم زان مقام ارجمند
1. در گذشتیم از هزاران کوی و کاخ
بر کنار شهر میدان فراخ
1. ای زنان ای مادران ای خواهران
زیستن تا کی مثال دلبران
1. من فدای این دل دیوانه ئی
هر زمان بخشد دگر ویرانه ئی
1. ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست
تجلی دگری در خور تقاضا نیست