1 عشق شور انگیز بی پروای شهر شعلهٔ او میرد از غوغای شهر
2 خلوتی جوید بدشت و کوهسار یا لب دریای ناپیدا کنار
3 من که در یاران ندیدم محرمی بر لب دریا بیاسودم دمی
4 بحر و هنگام غروب آفتاب نیلگون آب از شفق لعل مذاب
1 رومی آن عشق و محبت را دلیل تشنه کامان را کلامش سلسبیل
2 گفت «آن شعری که آتش اندروست اصل او از گرمی الله هوست
3 آن نوا گلشن کند خاشاک را آن نوا برهم زند افلاک را
4 آن نوا بر حق گواهی میدهد با فقیران پادشاهی میدهد
1 مرد عارف گفتگو را در ببست مست خود گردید و از عالم گسست
2 ذوق و شوق او را ز دست او ربود در وجود آمد ز نیرنگ شهود
3 با حضورش ذره ها مانند طور بی حضور او نه نور و نی ظهور
4 نازنینی در طلسم آن شبی آن شبی بی کوکبی را کوکبی
1 آدمی اندر جهان هفت رنگ هر زمان گرم فغان مانند چنگ
2 آرزوی هم نفس می سوزدش ناله های دل نواز آموزدش
3 لیکن این عالم که از آب و گل است کی توان گفتن که دارای دل است
4 بحر و دشت و کوه و که خاموش و کر آسمان و مهر و مه خاموش و کر
1 گفتم این کاشانه ئی از لعل ناب آنکه میگیرد خراج از آفتاب
2 این مقام این منزل این کاخ بلند حوریان بر درگهش احرام بند
3 ای تو دادی سالکانرا جستجوی صاحب او کیست با من باز گوی
4 گفت «این کاشانهٔ شرف النساست مرغ بامش با ملائک هم نواست
1 گفت حکمت را خدا خیر کثیر هر کجا این خیر را بینی بگیر
2 علم حرف و صوت را شهپر دهد پاکی گوهر به نا گوهر دهد
3 علم را بر اوج افلاک است ره تا ز چشم مهر بر کندد نگه
4 نسخهٔ او نسخهٔ تفسیر کل بستهٔ تدبیر او تقدیر کل
1 صاحب سرمایه از نسل خلیل یعنی آن پیغمبری بی جبرئیل
2 زانکه حق در باطل او مضمر است قلب او مؤمن دماغش کافر است
3 غربیان گم کرده اند افلاک را در شکم جویند جان پاک را
4 رنگ و بو از تن نگیرد جان پاک جز به تن کاری ندارد اشتراک
1 لرد مغرب آن سراپا مکر و فن اهل دین را داد تعلیم وطن
2 او بفکر مرکز و تو در نفاق بگذر از شام و فلسطین و عراق
3 تو اگر داری تمیز خوب و زشت دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت
4 چیست دین برخاستن از روی خاک تا ز خود آگاه گردد جان پاک
1 شمع جان افسرد در فانوس هند هندیان بیگانه از ناموس هند
2 مردک نامحرم از اسرار خویش زخمهٔ خود کم زند بر تار خویش
3 بر زمان رفته می بندد نظر از تش افسرده میسوزد جگر
4 بند ها بر دست و پای من ازوست ناله های نارسای من ازوست
1 آن هوای تند و آن شبگون سحاب برق اندر ظلمتش گم کرده تاب
2 قلزمی اندر هوا آویخته چاک دامان و گهر کم ریخته
3 ساحلش ناپید و موجش گرم خیز گرم خیز و با هواها کم ستیز
4 رومی و من اندر آن دریای قیر چون خیال اندر شبستان ضمیر