میشود پردهٔ چشمم از اقبال لاهوری زبور عجم 1
1. میشود پردهٔ چشمم پر کاهی گاهی
دیدهام هردو جهان را به نگاهی گاهی
...
1. میشود پردهٔ چشمم پر کاهی گاهی
دیدهام هردو جهان را به نگاهی گاهی
...
1. ز برون در گذشتم ز درون خانه گفتم
سخنی نگفته ئی را چه قلندرانه گفتم
...
1. یارب درون سینه دل با خبر بده
در باده نشهٔ را نگرم آن نظر بده
...
1. «عشق شور انگیز را هر جاده در کوی تو برد»
«بر تلاش خود چه مینا زد که ره سوی تو برد»
...
1. درون سینهٔ ما سوز آرزو ز کجاست؟
سبو ز ماست ولی باده در سبو ز کجاست؟
...
1. غزل سرای و نواهای رفته باز آور
به این فسرده دلان حرف دل نواز آور
...
1. ای که ز من فزدوهای گرمی آه و ناله را
زنده کن از صدای من خاک هزارساله را
...
1. از مشت غبار ما صد ناله برانگیزی
نزدیک تر از جانی با خوی کم آمیزی
...
1. من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم
به نظارهٔ جمالی چو ستاره دیده بازم
...
1. بصدای درمندی بنوای دلپذیری
خم زندگی گشادم بجهان تشنه میری
...
1. بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را
بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را
...
1. نوای من از آن پر سوز و بیباک و غم انگیزست
بخاشاکم شرار افتاده باد صبحدم تیز است
...