1 ای امیر کامگار ای شهریار نوجوان و مثل پیران پخته کار
2 چشم تو از پردگیهای محرم است دل میان سینه ات جام جم است
3 عزم تو پاینده چون کهسار تو حزم تو آسان کند دشوار تو
4 همت تو چون خیال من بلند ملت صد پاره را شیرازه بند
1 بپای خود مزن زنجیر تقدیر ته این گنبد گردان رهی هست
2 اگر باور نداری خیز و دریاب که چون پا وا کنی جولانگهی هست
1 دل بیباک را ضرغام رنگ است دل ترسنده را آهو پلنگ است
2 اگر بیمی نداری بحر صحراست اگر ترسی بهر موجش نهنگ است
1 ز خاک نرگسستان غنچه ئی رست که خواب از چشم او شبنم فرو شست
2 خودی از بیخودی آمد پدیدار جهان دریافت آخر آنچه می جست
1 تو ای کودک منش خود را ادب کن مسلمان زاده ئی ترک نسب کن
2 برنگ احمر و خون و رگ و پوست عرب نازد اگر ، ترک عرب کن
1 سوز سخن ز نالهٔ مستانهٔ دل است این شمع را فروغ ز پروانهٔ دل است
2 مشت گلیم و ذوق فغانی نداشتیم غوغای ما ز گردش پیمانهٔ دل است
3 این تیره خاکدان که جهان نام کرده ئی فرسوده پیکری ز صنم خانهٔ دل است
4 اندر رصد نشسته حکیم ستاره بین در جستجوی سرحد ویرانهٔ دل است
1 درونم جلوهٔ افکار این چیست؟ برون من همه اسرار این چیست
2 بفرما ای حکیم نکته پرداز بدن آسوده ، جان سیار ، این چیست؟
1 ز پیوند تن و جانم چه پرسی به دام چند و چون در می نیایم
2 دم آشفته ام در پیچ و تابم چو از آغوش نی خیزم نوایم
1 تو ای دل تا نشینی در کنارم ز تشریف شهان خوشتر گلیمم
2 درون سینه ام باشی پس از مرگ من از دست تو در امید و بیمم
1 تو خورشیدی و من سیارهٔ تو سراپا نورم از نظارهٔ تو
2 ز آغوش تو دورم ناتمامم تو قرآنی و من سی پارهٔ تو