درخت بخل ترا کس ز بیخ برنکند از همام تبریزی مفردات 1
1. درخت بخل ترا کس ز بیخ برنکند
مگر که صرصر حمق تو بشکند آنرا
...
1. درخت بخل ترا کس ز بیخ برنکند
مگر که صرصر حمق تو بشکند آنرا
...
1. سعادت با سلامت یار بادت
نگهدار حوادث کردگارت
...
1. از آن مجلس به صورت گرچه دور است
مخوان دورش که جانش در حضور است
...
1. ز دولت تو مرا دست داده بود دمی
به بندگیت که تاریخ روزگار من است
...
1. حالم ز فرقت تو نیاید به نامه راست
کاین کارنامهایست نه این کار نامه است
...
1. مرا به طلعت تو اشتیاق چندانی است
که زائران حرم را به کعبه چندان نیست
...
1. از دل خبر مپرس که بر وی چهها گذشت
کاین سیل غم نخست به شهر شما گذشت
...
1. عمری که از او جهانی ارزد
در صحبت خلق رایگانی بگذشت
...
1. چه نویسم ز آرزومندی
کان زبان قلم نداند گفت
...
1. همیرسان به جماعت چو شاخ نخل کرم
وگرنه باش چو بید لطیف راحت روح
...
1. هر گه که دلم ز ره بیفتد
نور رخ تو دلیل گردد
...
1. ملامتی نتوان کرد روستایی را
که پیش شهد و شکر نام کشک و دوغ برد
...