1 درخت بخل ترا کس ز بیخ برنکند مگر که صرصر حمق تو بشکند آنرا
1 سعادت با سلامت یار بادت نگهدار حوادث کردگارت
1 از آن مجلس به صورت گرچه دور است مخوان دورش که جانش در حضور است
1 ز دولت تو مرا دست داده بود دمی به بندگیت که تاریخ روزگار من است
1 حالم ز فرقت تو نیاید به نامه راست کاین کارنامهایست نه این کار نامه است
1 مرا به طلعت تو اشتیاق چندانی است که زائران حرم را به کعبه چندان نیست
1 از دل خبر مپرس که بر وی چهها گذشت کاین سیل غم نخست به شهر شما گذشت
1 عمری که از او جهانی ارزد در صحبت خلق رایگانی بگذشت
1 چه نویسم ز آرزومندی کان زبان قلم نداند گفت
1 همیرسان به جماعت چو شاخ نخل کرم وگرنه باش چو بید لطیف راحت روح