چون دیدن آن سرو روان در از همام تبریزی رباعی 13
1. چون دیدن آن سرو روان در خواب است
پس ذوق دل و راحت جان در خواب است
...
1. چون دیدن آن سرو روان در خواب است
پس ذوق دل و راحت جان در خواب است
...
1. با روی تو شمع برفروزد عجب است
با حسن تو دیده برندوزد عجب است
...
1. میلت به من ای یار موافق عجب است
مهرت به من ای نگار صادق عجب است
...
1. ای بیخبران شکل مجازی هیچ است
احوال فلک بدین درازی هیچ است
...
1. ای زلف به تاب دوست تاب تو که راست
وی لعل خوشش برگ عتاب تو که راست
...
1. لب بر لب من نهاد این لطف بس است
میگفت که با کشته خویشم هوس است
...
1. عشق تو که سرمایه این درویش است
زاندازه هر هوسپرستی بیش است
...
1. ای باد مراغه حال خویشان خون است
وان یار مرا زلف پریشان چون است
...
1. ترشی تو ولیک نکتهات شیرین است
یک نکته تو لایق صد تحسین است
...
1. گفتم که مگر رای تو فرزانگی است
رفتیم و هنوزت سر بیگانگی است
...
1. تا هر کست ای شانه نگیرد در دست
کوتاه کن از دو زلف آن دلبر دست
...
1. تبریز نکو و هر چه ز آنجاست نکوست
مغزند و مپندار تو ایشان را پوست
...