همام تبریزی

صفحه 1 از 23
23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات همام تبریزی

1 چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا از نفس یار ما داد نشانی صبا

2 نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم نسبت بوی خوشش با نفس یار ما

3 کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب روی نگار مراست خسرو انجم گوا

4 جان چو شنید از صبا بوی سر زلف او گفت روان می‌شود در پی آن آشنا

1 با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را گفتن ادب نباشد پیمان‌شکن نگارا

2 هستند پادشاهان پیش درت گدایان بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

3 از چشم من نهانی ای آب زندگانی وصلت مناسب آمد سیمرغ و کیمیا را

4 در چشم من فراقت نگذاشت روشنایی ای آفتاب تابان دریاب دیده‌ها را

1 ما به دست یار دادیم اختیار خویش را حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را

2 بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار سال‌ها کردیم ضایع روزگار خویش را

3 ریختی خون دلم شکرانه بر جان من است گر تو بر فتراک می‌بندی شکار خویش را

4 خاک پایت شد وجودم تا نیابی زحمتی می‌نشانم ز آب چشم خود غبار خویش را

1 ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را

2 می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بی‌خبر چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را

3 کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده در حلقه خاصان مکش این عام کالانعام را

4 زان حلقه‌های عنبرین آرام دل‌ها می‌بری آشوب جان‌ها کرده‌ای آن زلف بی‌آرام را

1 داشتم روزی نگاری یاد می‌آید مرا هر زمان از یاد او فریاد می‌آید مرا

2 مجمع اصحاب و وصل یار و ایام شباب همچو برق تیزرو با یاد می‌آید مرا

3 هر دو چشم اشک‌ریزم در فراق دوستان نیل مصر و دجله بغداد می‌آید مرا

4 با خیال قامت او عشق‌بازی می‌کنم چون نظر بر سرو و بر شمشاد می‌آید مرا

1 روی ترکم بین مکن نسبت به خوبی ماه را ترک من در خیل دارد همچو مه پنجاه را

2 دامن خرگه براندازد به شب‌ها تا مگر گم‌رهی در منزل او باز یابد راه را

3 رهنمایان فلک با شب‌روان ره گم کنند ترک من گر برنگیرد دامن خرگاه را

4 گر شبی در زلف مشکین، روی را پنهان کند رهبری را برفروزم شعله‌های آه را

1 مکن ای دوست ملامت من سودایی را که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را

2 صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را

3 مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده شسته باشد ورق دفتر دانایی را

4 دیده خون گشت ز دیدار نگارم محروم بهر خوبان بکشم منت بینایی را

1 بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما شرح لب او می‌دهد شیرینی گفتار ما

2 دانی چه داریم آرزو سرهای ما در پای او افتاده بر خاک درش دراعه و دستار ما

3 با سرو گوید قامتش هستی همین بالا و بس کو روی و موی نازنین کو شیوه و رفتار ما

4 هر یک ز ما در انجمن لافی ز مردی می‌زند بنمای زلف پرشکن تا بشکند پندار ما

1 چشم مستش دوش می‌دیدم به خواب کرده بود از ناز آغاز عتاب

2 گفت کای مشتاق خوابت می‌برد هل یکون النوم بعدی مستطاب

3 شرم بادت آن همه دعوی چه بود چشم عاشق را بود پروای خواب

4 هر که در هجران بیاساید دمی جاودان از دوست ماند در حجاب

1 منتظر باشند شب‌ها عاشقان ناکرده خواب تا برآید بامداد از شرق کویت آفتاب

2 آفتابی می‌کند از مشرق رویت طلوع کز شعاع آن نیارد چشمهٔ خورشید تاب

3 پرتو روی تو نگذارد که بینم صورتت دست غیرت بست بر رویت هم از رویت نقاب

4 عاشقان را زلف تو زنجیر بر گردن نهاد گشت از اقبال رویت هندویی مالک رقاب

همام تبریزی

23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی