6 اثر از شاه و درویش هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شاه و درویش هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار هلالی جغتایی / شاه و درویش هلالی جغتایی

شاه و درویش هلالی جغتایی

1 چند روزی که شاه بنده‌نواز سوی درویش جلوه کرد به ناز

2 مردمان پی به حال او بردند ره به فکر و خیال او بردند

3 عیب‌جویان به عیب رو کردند وز سر طعنه گفتگو کردند

4 که چرا شاه با گدا یارست؟ پادشه را خود از گدا عارست

1 آمد و جا گرفت بر لب بام روی بنمود همچو ماه تمام

2 آمد و بر کنار بام نشست دید درویش را که رفته ز دست

3 رخ به خوناب دیده می‌شوید با دل غم‌کشیده می‌گوید:

4 کارم از دست شد چه کارست این؟ الله! الله! چه کار و بارست این؟

1 آه ازین منزلی که در پیش‌ست که گذرگاه شاه و درویش‌ست

2 نه ازین دام می‌توان جستن نه ازین بند می‌توان رستن

3 گر خوری همچو خضر آب حیات تشنه‌لب جان دهی درین ظلمات

4 گر چو عیسی روی به چرخ برین عاقبت جا کنی به زیر زمین

1 آن غزالی که گفته شد زین پیش که با او انس داشت درویش

2 در همان صیدگاه حاضر بود سوی او چشم شاه ناظر بود

3 آرزو کرد تا به بند افتد بی مددگار در کمند افتد

4 در شکارش کسی مدد نکند صید او را به نام خود نکند

1 چون کمان این سخن شنید از تیر بر دلش زخم‌ها رسید از تیر

2 گفت تا کی شکست پیری من؟ بگذر از طعن گوشه‌گیری من

3 که تو هم بعد از آن که پیر شوی بشکنی زود و گوشه‌گیر شوی

4 خویش را بر فلک مبر چندین به پر دیگران مپر چندین

1 شکر لله که این خجسته کلام شد به کام دل شکسته تمام

2 شکر دیگر که تا تمام شده مجلس‌آرای خاص و عام شده

3 صفت اوست در زبان همه سخن اوست ورد جان همه

4 جیب آفاق پر دُرست ازو بغل عاشقان پرست ازو

1 این بود اقتضای لیل و نهار که رسد افت خزان و بهار

2 شاخ سبزی که رفته بر افلاک چهرهٔ زرد خود نهد بر خاک

3 باز چون وقت برگ‌ریز آمد لشکر سبزه در گریز آمد

4 مرغ، بی گل ز نغمه شد خاموش با که گوید سخن چو نبود گوش

1 کرکسی ژاژخای بی‌معنی با همایی فتاد در دعوی

2 گفت کم نیست از تو پایهٔ من زان که مقدار توست سایهٔ من

3 عاقلی گفتش ای فرومایه نیست آن سایه همچو این سایه

4 هر که در سایهٔ همای بود نام او سایهٔ خدای بود

1 بار دیگر که خسرو انجم سرطان را گرفت در قلزم

2 بس هوای تموز گرمی کرد آهن و سنگ رو به نرمی کرد

3 رگ و پی از تف سموم گداخت مغز در استخوان چو موم گداخت

4 آب دریا فتاد از کم و کاست تا به حدی که گرد ازو برخاست

1 چون ز الطاف شاه نیک‌اندیش خبر آمد به عاشق درویش

2 زود برجست و رو به راه نهاد قدم اندر حریم شاه نهاد

3 گفت شاید ز روی صدق و صفا شاه با من کند به وعده وفا

4 خاتم شه که مدتی زین پیش در بغل کرده بود آن درویش

آثار هلالی جغتایی

6 اثر از شاه و درویش هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شاه و درویش هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.