6 اثر از شاه و درویش هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شاه و درویش هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار هلالی جغتایی / شاه و درویش هلالی جغتایی

شاه و درویش هلالی جغتایی

1 خوشنویسی که این رقم زده بود بر ورق این‌چنین قلم زده بود

2 که فرستاد خسرو عادل نامه‌ای سوی شاه دریادل

3 نامه‌ای در نهایت خوبی خط آن نامه آیت خوبی

4 نو خطی در کمال حسن و جمال زیب رخساره کرده از خط و خال

1 شاه تا نامهٔ پدر برخواند نیت شهر کرد و مرکب راند

2 جانب شهر عزم جولان کرد یوسف از مصر میل کنعان کرد

3 سوی آن شاه کشور اقبال خلق رفتند بهر استقبال

4 نازنینان به ناز کوشیدند جامهٔ سرخ و سبز پوشیدند

1 این بود اقتضای لیل و نهار که رسد افت خزان و بهار

2 شاخ سبزی که رفته بر افلاک چهرهٔ زرد خود نهد بر خاک

3 باز چون وقت برگ‌ریز آمد لشکر سبزه در گریز آمد

4 مرغ، بی گل ز نغمه شد خاموش با که گوید سخن چو نبود گوش

1 شاه را خواندی سوی خود خسرو گفت از من وصیتی بشنو

2 عدل پیش آور پادشاهی کن ظلم بگذار و هرچه خواهی کن

3 تا نبینی ز هیچ رهگذری گردی از خود به دامن دگری

4 سر مپیچ از رضای درویشان که سرافراز عالمند ایشان

1 لاله‌زار جهان عجب باغی‌ست که از آن باغ هر نفس داغی‌ست

2 نیست بوی نشاط در گل او محنت‌افزاست صوت بلبل او

3 دهن غنچه‌اش که خندان‌ست دل پرخون دردمندان‌ست

4 هست هر برگ و شاخ در چمنش تن گل‌چهره‌ای و پیرهنش

1 دور او همچو دور می خوش بود همه عالم به دور وی خوش بود

2 هیچ کس را به دل غباری نه هیچ خاطر به زیر باری نه

3 دل مظلوم از غم آسوده جان ظالم ز غصه فرسوده

4 شحنه چون زلف دلبران در تاب فتنه چون بخت عاشقان در خواب

1 چون ز الطاف شاه نیک‌اندیش خبر آمد به عاشق درویش

2 زود برجست و رو به راه نهاد قدم اندر حریم شاه نهاد

3 گفت شاید ز روی صدق و صفا شاه با من کند به وعده وفا

4 خاتم شه که مدتی زین پیش در بغل کرده بود آن درویش

1 گفت راوی که شاه هر نفسی آن گدا را همی نواخت بسی

2 خبر آمد که از فلان کشور بر سر شاه می‌رسد لشکر

3 بی‌شمارست لشکر دشمن پای تا سر نهفته در آهن

4 شاه باید که فکر کار کند دفع آن خیل بی‌شمار کند

1 باز چون موسم زمستان شد آتش از خرمی گلستان شد

2 همه کس رو به آفتاب نشست همه عالم شد آفتاب‌پرست

3 بس که افسرده چون یخ افتادند در تمنای دوزخ افتادند

4 مهر زود از فلک به در می‌رفت تا شود گرم زودتر می‌رفت

1 چون سر زلف شب به دست آمد قرص خورشید را شکست آمد

2 پیکر آسمان ملمع شد چتر فیروزه‌گون مرصع شد

3 مردم از خواب دیده بربستند از تماشای ره نظر بستند

4 خواب دیدند شاه و جمله سپاه که مگر عارفی رسید به شاه

آثار هلالی جغتایی

6 اثر از شاه و درویش هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شاه و درویش هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.