باز چون موسم از هلالی جغتایی شاه و درویش 48
1. باز چون موسم زمستان شد
آتش از خرمی گلستان شد
...
1. باز چون موسم زمستان شد
آتش از خرمی گلستان شد
...
1. چون سر زلف شب به دست آمد
قرص خورشید را شکست آمد
...
1. آه ازین منزلی که در پیشست
که گذرگاه شاه و درویشست
...
1. شکر لله که این خجسته کلام
شد به کام دل شکسته تمام
...
1. کرکسی ژاژخای بیمعنی
با همایی فتاد در دعوی
...
1. کردگارا به بینیازی خویش
به کریمی و کارسازی خویش
...