بود شه را کبوتری از هلالی جغتایی شاه و درویش 24
1. بود شه را کبوتری که فلک
نه پری دید مثل او نه ملک
...
1. بود شه را کبوتری که فلک
نه پری دید مثل او نه ملک
...
1. روز دیگر که آفتاب منیر
همه روی زمین گرفت به زیر
...
1. بر سر دست شه کمانی بود
که مه نو ازو نشانی بود
...
1. شاه تیری که در کمان پیوست
چون فکندش بر آسمان پیوست
...
1. چون کمان این سخن شنید از تیر
بر دلش زخمها رسید از تیر
...
1. چند روزی که شاه بندهنواز
سوی درویش جلوه کرد به ناز
...
1. روز دیگر که وقت میدان شد
باز شه را هوای جولان شد
...
1. بود کوهی و بوالعجب کوهی
کوه دردی و کان اندوهی
...
1. در صف آهوان غزالی بود
کش عجب نازنین جمالی بود
...
1. چون ز بهر نشاط نوروزی
شد چمن پر بساط فیروزی
...
1. آن غزالی که گفته شد زین پیش
که با او انس داشت درویش
...
1. شب که در بزمگاه مینا رنگ
زهره با چنگ راست کرد آهنگ
...