6 اثر از شاه و درویش هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شاه و درویش هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار هلالی جغتایی / شاه و درویش هلالی جغتایی

شاه و درویش هلالی جغتایی

1 آن شب آفاق همچو گلشن بود شب نبود آن، که روز روشن بود

2 فلک از آفتاب و بدر منیر قدحی بود پر ز شکر و شیر

3 ماه چون کاسهٔ پنیر شده کوچ‌ها همچو جوی شیر شده

4 سایه ظلمت فگنده بر سر نور ریخته مشک ناب بر کافور

1 آمد و جا گرفت بر لب بام روی بنمود همچو ماه تمام

2 آمد و بر کنار بام نشست دید درویش را که رفته ز دست

3 رخ به خوناب دیده می‌شوید با دل غم‌کشیده می‌گوید:

4 کارم از دست شد چه کارست این؟ الله! الله! چه کار و بارست این؟

1 صبح چون ریخت دانهٔ انجم آسمان گشت تیر و مشعله دم

2 باز سبز آشیان زرین پر کرد آهنگ چرخ بار دگر

3 سوی بام کبوتر آمد شاه بر فراز فلک برآمد ماه

4 طرفه بامی، چنان که بام فلک خیل خیل کبوتران چو ملک

1 چند روزی که شاهزادهٔ عصر آمد و جا گرفت بر لب قصر

2 آن گدا رو به قصر شه می‌کرد بر در و بام او نگه می‌کرد

3 به هوای شه و نظارهٔ بام ماند سر در هوا سحر تا شام

4 جز به سوی هوا نمی‌نگریست هیچ بر پشت پا نمی‌نگریست

1 بود شه را کبوتری که فلک نه پری دید مثل او نه ملک

2 در پریدن بلند پایهٔ او چون همای ارجمند سایهٔ او

3 قمری از بهر بندگی کردن پیش او رفته طوق در گردن

4 حلقهٔ چشم باز را کنده زره زر به پایش افگنده

1 روز دیگر که آفتاب منیر همه روی زمین گرفت به زیر

2 گرم شد ذره ذره آتش مهر ذره‌اش تیر شد کمانش سپهر

3 شه کمر بست و عزم میدان کرد میل تیر و کمان و جولان کرد

4 گفت تا مرکبی گزین کردند زین زر خواستند و زین کردند

1 بر سر دست شه کمانی بود که مه نو ازو نشانی بود

2 خم شده همچو ابروی خوبان کرده هر گوشهٔ عالمی قربان

3 همچو ابروی یار در خوی زه لیک در گوشه‌ها فکنده گره

4 چون جوانان به جنگ خو کرده همچو شیران به حمله رو کرده

1 شاه تیری که در کمان پیوست چون فکندش بر آسمان پیوست

2 تیر چون دید کز جفای کمان ماند از دست‌بوس شاه جهان

3 بیخود افگند ز آسمان خود را بر زمین زد همان زمان خود را

4 خویشتن را به قصد جنگ‌آراست به کمان گفت: ای کج ناراست

1 چون کمان این سخن شنید از تیر بر دلش زخم‌ها رسید از تیر

2 گفت تا کی شکست پیری من؟ بگذر از طعن گوشه‌گیری من

3 که تو هم بعد از آن که پیر شوی بشکنی زود و گوشه‌گیر شوی

4 خویش را بر فلک مبر چندین به پر دیگران مپر چندین

1 چند روزی که شاه بنده‌نواز سوی درویش جلوه کرد به ناز

2 مردمان پی به حال او بردند ره به فکر و خیال او بردند

3 عیب‌جویان به عیب رو کردند وز سر طعنه گفتگو کردند

4 که چرا شاه با گدا یارست؟ پادشه را خود از گدا عارست

آثار هلالی جغتایی

6 اثر از شاه و درویش هلالی جغتایی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شاه و درویش هلالی جغتایی شعر مورد نظر پیدا کنید.