صبح دم کز نسیم از هلالی جغتایی شاه و درویش 13
1. صبح دم کز نسیم مهرافروز
دور شد طرهٔ شب از رخ روز
...
1. صبح دم کز نسیم مهرافروز
دور شد طرهٔ شب از رخ روز
...
1. شاه چون در گدا نظر میکرد
مهر او در دلش اثر میکرد
...
1. باز چون ظلمت شب آمد پیش
مبتلای فراق شد درویش
...
1. باز چو مهر از فلک سر زد
شاه از خواب ناز سر بر زد
...
1. اهل مکتب شدند واقف حال
گفتگو شد میانهٔ اطفال
...
1. هیچ جا در جهان حبیبی نیست
که به دنبال او رقیبی نیست
...
1. یک شب القصه رو به شاه آورد
رو به شاه جهان پناه آورد
...
1. آن شب آفاق همچو گلشن بود
شب نبود آن، که روز روشن بود
...
1. آمد و جا گرفت بر لب بام
روی بنمود همچو ماه تمام
...
1. صبح چون ریخت دانهٔ انجم
آسمان گشت تیر و مشعله دم
...
1. چند روزی که شاهزادهٔ عصر
آمد و جا گرفت بر لب قصر
...