ای وجود تو اصل از هلالی جغتایی شاه و درویش 1
1. ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
...
1. ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
...
1. ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینهٔ شکسته دلان
...
1. سالها شد که مهر عالمسوز
تیغ کین تیز میکند هر روز
...
1. از خدا گر ره خدا طلبی
مطَلب جز محمد عربی
...
1. ای خوش آن شب که جبرئیل امین
سویش آمد ز آسمان به زمین
...
1. در دریای سرمدست علی
جانشین محمدست علی
...
1. گوهر حقهٔ دهان سخنست
جوهر خنجر زبان سخنست
...
1. روزی از روزهای فصل بهار
که تفاوت نداشت لیل و نهار
...
1. ای که با من سر سخن داری
گفتگوی نو و کهن داری
...
1. سخنآرای این حدیث کهن
اینچنین میکند بیان سخن
...
1. یار هرگه درو نظر میکرد
او نظر جانب دگر میکرد
...
1. چون شب تیره در میان آمد
دل درویش در فغان آمد
...