1 ای وجود تو اصل هر موجود هستی و بودهای و خواهی بود
2 صانع هر بلند و پست تویی همه هیچند، هرچه هست تویی
3 نقشبند صحیفهٔ ازل تویی یا وجود قدیم لمیزل تویی
4 نی ازل آگه از بدایت تو نی ابد واقف از نهایت تو
1 ای دوای درون خستهدلان مرهم سینهٔ شکسته دلان
2 مرهمی لطف کن، که خستهدلم مرحمت کن که [بس] شکستهدلم
3 گر چه من سر به سر گنه کردم نامهٔ خویش را سیه کردم
4 تو درین نامهٔ سیاه مبین کرم خویش بین گناه مبین
1 سالها شد که مهر عالمسوز تیغ کین تیز میکند هر روز
2 وه! که تا مهر چرخ بود کبود در کبودی چرخ مهر نبود
3 جانب هر که بنگرم به نیاز ننگرد جانب من از سر ناز
4 در ره هر که سر نهم به وفا پا نهد بر سرم ز راه جفا
1 از خدا گر ره خدا طلبی مطَلب جز محمد عربی
2 زانکه مطلوب اهل بینش اوست بلکه مقصود آفرینش اوست
3 شاه ایوان مکه و یثرب ماه تابان مشرق و مغرب
4 شرف گوهر بنی آدم وز شرف سرور همه عالم
1 ای خوش آن شب که جبرئیل امین سویش آمد ز آسمان به زمین
2 مرکبی رهنورد گردونسیر بر زمین وحش و بر فلک چون طیر
3 بود نامش براق و همچون برق تیز بگذشت تا به غرب از شرق
4 همچو گلگون اشک در یک دم زده بیرون ز هفت پرده قدم
1 در دریای سرمدست علی جانشین محمدست علی
2 اسدالله سرور غالب شاه مردان علی ابوطالب
3 هر که با شیر حق زند پنجه شنجهٔ خوشتن کند رنجه
4 ساقی شیرگیر سرمستان زیر دستش همه زبردستان
1 گوهر حقهٔ دهان سخنست جوهر خنجر زبان سخنست
2 گر نبودی سخن چه گفتی کس؟ در معنی چگونه سفتی کس؟
3 سر کس را کسی چه دانستی؟ راز گفتن کجا توانستی؟
4 این سخن گر نه در میان بودی آدمی نیز بیزبان بودی
1 روزی از روزهای فصل بهار که تفاوت نداشت لیل و نهار
2 چندی از اهل طبع در چمنی مجمعی ساختند و انجمنی
3 گفتگوی سخنوری کردند دعوی نکتهپروری کردند
4 نکتهدانی که داشت معرفتی خواست تا غنجه را کند صفتی
1 ای که با من سر سخن داری گفتگوی نو و کهن داری
2 ساعتی گوش هوش با من دار مستمع باش گوش با من دار
3 گوش کن این فسانهٔ دیرین چه بری نام خسرو و شیرین؟
4 بشنو از من حکایت غرا چه دهی شرح وامق و عذرا؟
1 سخنآرای این حدیث کهن اینچنین میکند بیان سخن
2 که ازین پیش بود درویشی راستکیشی، محبتاندیشی
3 از همه قید عالم آزاده لیک در قید عشق افتاده
4 الم روزگار دیده بسی محنت عاشقی کشیده بسی