سعی کردم که شود یار ز اغیار از هلالی جغتایی غزل 1
1. سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
...
1. سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
...
1. مه من، بجلوه گاهی که ترا شنودم آنجا
جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آنجا؟
...
1. ای نور خدا در نظر از روی تو ما را
بگذار که در روی تو بینیم خدا را
...
1. به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را
به ما هم گوشه چشمی که، رسوا کردهای ما را
...
1. ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
بماهم گوشه چشمی، که شیدا کرده ای ما را
...
1. از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
...
1. گه گهم خوانی و گویی که: چه حالست ترا؟
حال من حال سگان، این چه سؤالست ترا؟
...
1. ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را
...
1. من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم ترا؟
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم ترا
...
1. جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا
...
1. یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
...
1. من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
...