می لعلی ز از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1296
1. می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را
لب مخمور من نوشید این جام لبالب را
...
1. می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را
لب مخمور من نوشید این جام لبالب را
...
1. نمی داند دل آگاه، در دنیا فراغت را
به خاطر ریشهٔ غفلت، رگ خواب است راحت را
...
1. سلطان همّتم، ز جهان شسته دست را
چون سیل، پشت پا زده ام خاک پست را
...
1. باغ و بهار سازد، جیب و کنار خود را
هرکس گذاشت چون من، با دیده کار خود را
...
1. خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را
زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را
...
1. نبرده لذت دیدار دلگشای تو را
غلط به آینه، هر کس کند صفای تو را
...
1. گرانجان میکند، تعظیم بیجا اهل دنیا را
نگین از بهر نام خشک، خالی میکند جا را
...
1. یاسمین بنده شود چاک گریبان تو را
برگ گل جزیه دهد، شقّهٔ دامان تو را
...
1. به داغ عشق پروردم، بهار خاطر خود را
که برگ عیش دانم، خارخار خاطر خود را
...
1. تا در سخن درآرم، شیرین زبان خود را
بندم به ناله چون نی، هر دم میان خود را
...
1. نبخشیدی به مگن یکبار، جام باده خود را
نمی گیری سردستی چرا، افتادهٔ خود را
...
1. بهار خط، گل و می شد، نگاه فتنه مستش را
سیه مستی دوبالاگشت، چشم می پرستش را
...