1 فکند از نظرش، چشم کینه خواه مرا به نیمه راه، نگهداشت، آن نگاه مرا
1 شرار آتش دل، شبنم است باغ مرا نفس چو گرم کشم، تر کند دماغ مرا
2 نگاه مست تو، دل را به هوش نگذارد به خون توبه نشانده ست می، ایاغ مرا
1 می لعلی ز ساغر می کشم، تبخاله لب را لب مخمور من نوشید این جام لبالب را
2 بهشت جاودانی، دستگاه بوسه اش دارد دهان تنگ او داده ست وسعت، حسن مشرب را
1 نمی داند دل آگاه، در دنیا فراغت را به خاطر ریشهٔ غفلت، رگ خواب است راحت را
1 سلطان همّتم، ز جهان شسته دست را چون سیل، پشت پا زده ام خاک پست را
2 انصاف، کار محتسب روزگار نیست یکسان کند معامله، هشیار و مست را
3 مشکل که پر کند ز تهی کاسگی حزین این مشت خاک، دیده دنیاپرست را
1 باغ و بهار سازد، جیب و کنار خود را هرکس گذاشت چون من، با دیده کار خود را
2 من آن نیم که چون شمع، آسودگی گزینم درکارگریه کردم، لیل و نهار خود را
1 خوش آنکه غازه گر آیم رخ فرنگ تو را زخون دیده فروزم، چراغ رنگ تو را
2 دلیل مقصد آوارگان عشق منم نشان بوسه گذارم، دهان تنگ تو را
3 شکستت ای چمن آرای آرزو مرساد که مومیایی دل کرده اند، سنگ تو را
1 نبرده لذت دیدار دلگشای تو را غلط به آینه، هر کس کند صفای تو را
2 به رهگذار تو صید کرشمه هاست دلم که ناز نرگس لیلی ست، نقش پای تو را
3 گداخت ناله من، آشنا و بیگانه خبر نشد دل بیگانه آشنای تو را
1 گرانجان میکند، تعظیم بیجا اهل دنیا را نگین از بهر نام خشک، خالی میکند جا را
1 یاسمین بنده شود چاک گریبان تو را برگ گل جزیه دهد، شقّهٔ دامان تو را
2 زاهد، این خرقه به دوشم خنکیهای تو داد کرد پشمیهٔ من، فکر زمستان تو را