چون شمع بود داغ جنون از حزین لاهیجی رباعی 1223
1. چون شمع بود داغ جنون تاج سرم
آتش به جهانی زده مژگان ترم
1. چون شمع بود داغ جنون تاج سرم
آتش به جهانی زده مژگان ترم
1. ای هوش به می داده، فدای تو شوم
غارت زدهٔ باده، فدای تو شوم
1. چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم
تاریخ زمین و آسمان را خواندیم
1. زهرم به قدح دهی که می نوش مکن
در آتشم افکنی که هان جوش مکن
1. از گنج، به مار صلح نتوان کردن
از باغ، به خار صلح نتوان کردن
1. مقدور نشد ز دامن افشانی من
در جامهٔ زندگی، تن آسانی من
1. تدبیر به کار من چه خواهد کردن؟
ساغر به خمار من چه خواهد کردن؟
1. وبرانی عشق، باشد آباد شدن
از قید هزار منت آزاد شدن
1. ای بستهٔ آب و گل، چه خواهی کردن؟
ز اخوان صفا خجل چه خواهی کردن؟
1. معنی طلبی، بساط صورت ته کن
بگذار حزین فسانه، ساز ره کن
1. پیش کرمت دست تهی آوردم
نزد تو، کمیّ و کوتهی آوردم
1. گر قدر به روستا نمی دارندم
در مصر معظّمان خریدارندم