تا کی گل عیش در چمنها از حزین لاهیجی رباعی 1235
1. تا کی گل عیش در چمنها جویم؟
آوارهٔ خود را به وطنها جویم؟
1. تا کی گل عیش در چمنها جویم؟
آوارهٔ خود را به وطنها جویم؟
1. پرسید ز یار خود، یکی از یاران
کی دوست بگو چگونه ای؟ گفت ای جان
1. ای رهرو عشق، کاهلی پیشه مکن
در کالبد فسردگی ریشه مکن
1. نه قصّهٔ سرسری، نه بازی ست سخن
خونین جگریّ و جانگدازیست سخن
1. آن راحت جان و دل شیدایی من
گویا ز خدا خواست جگر خایی من
1. ای دیدهٔ زار من چه خواهی کردن؟
جز اشک نثار من چه خواهی کردن؟
1. صوفی، اگرت هوای کشف است و یقین
بگذار حدیث نفس و بشنو ز حزین
1. یاران عزیز و نور بینایی من
رفتند چو هوش از سر سودایی من
1. حق ظاهر و خلق در حجاب افزودن
سرچشمهٔ خورشید به خاک اندودن
1. آمد سحر آن نگار خونین جگران
پرسید ز احوال منِ دل نگران
1. ای گل تو به بویی دل خود شاد مکن
با رنگ پریده جلوه بنیاد مکن
1. ای بخت نژند در سیاهی بی تو
تن زار و نزار، چهره کاهی بی تو