گفت یاری، حزین بی دل از حزین لاهیجی قطعه 1000
1. گفت یاری، حزین بی دل را
خلق را در فساد می بینم
...
1. گفت یاری، حزین بی دل را
خلق را در فساد می بینم
...
1. غیر آزاده خاطری که بود
برتر از چرخ و انجمش، پایه
...
1. ایّام، گرسنه اژدهایی ست
کاو راست نواله، مغز آدم
...
1. پرسید دوش ساده دلی از من این سخن
با سینهٔ پرآتش و با دیدهٔ پرآب
...
1. ای فلانی، شگفت نیست مرا
از عجبهای هند و بنگاله
...
1. ای صاحبی که مایهٔ تفریح عالمی
ذات مبارکت، سبب کامرانی است
...
1. در جهنمکده هند که از تاب هوا
شعله ور چون پر پروانه بود، بال ملخ
...
1. بود بر محملم، دل چون درایی
مرنج از من، اگر سنجم نوایی
...
1. ای مژه و غمزه ات، صفدر صاحب قران
خود شکافد به تیغ، درع دَرَد با سنان
...
1. آتش زده ایم اختران را
افروخته شمع خاوران را
...
1. دوش دلم چون کشید خنجر آه از قراب
پشت حواصل پدیدگشت ز پر عقاب
...
1. دارم آزرده دلی، تنگ تر از دیدهٔ میم
شده ام داغ درین دایره چون نقطه جیم
...