حزین، از تقاضای همّت از حزین لاهیجی قطعه 988
1. حزین، از تقاضای همّت برآنم
که خوان سخن را به اخوان فرستم
...
1. حزین، از تقاضای همّت برآنم
که خوان سخن را به اخوان فرستم
...
1. ای تو نور نظر، ز دیدهٔ ما
رفتی و گل به ما فرستادی
...
1. دوش از بَرِ یاری که دلم شیفتهٔ اوست
وز شرح کمال خردش، ناطقه لال است
...
1. سپهر از مرگت ای صاف حقیقت، بی صفا گشته
نمی ماند به سرکیفیتی، مینای خالی را
...
1. تا ز عالم فانی، عارف زمان رفته
از تن جهان گویی، عمر جاودان رفته
...
1. افسوس که صاحبدل دانا ز جهان رفت
نی نی غلطم، بلکه جهان را دل و جان رفت
...
1. عاقلی، رنجه شد از طعن عدو
قلت هذا عجبٌ کیف یسوغ
...
1. نمود این سوال از فلاطون یکی
ز دشمن چه سان کینه باید کشید؟
...
1. ای دل، به قدر خواهش، در چشم خلق خواری
آری به قدر حاجت، طالب ذلیل باشد
...
1. هر روز کز سرور تو ای شاه بگذرد
روزی مرا هم از غم جانکاه بگذرد
...
1. در غمکدهٔ جهان ندیدم
محروم تر از فقیر جاهل
...
1. چارپایی شنیده ام مرده است
از امیرکبیر، طال بقاه
...