1 خون در دلم ازکاوش ایام نمانده ست این آبله را نیشتر خار مکیده ست
2 من حمزه نیم در صف این عرصهٔ خونخوار امّا جگرم هند جگرخوار مکیده ست
1 حزین، از جهان دژم، خاطرم سر و برگ یک موی سامان نداشت
2 ببین نارسا طالع چاک را که از تنگی عیش، میدان نداشت
3 گریبان اگر بود، دامن نبود وگر بود دامن، گریبان نداشت
1 قدر هر سفله، از تو گشت علم ای سپهر خَم، این چه انصاف است
2 از تو، امروز کافی الملکیست هرکه تمغای کون اوقاف است
3 تا که سگ یافت می شود، ندهی به هما استخوان، که اسراف است
4 پرنیان باف، تخته کرده دکان روز بازار بوریاباف است
1 دنیاطلبان سهیم خود را جان منتظرند تا برآید
2 خواهند فنای یکدگر را تا کار به مدعا برآید
3 در ماتم مرگ خر همیشه سگ را، شکم از عزا برآید
1 ای چرخ، باید از تو در تن عرصه کم زدن من اسب طرح دادم، این فیل مات چیست؟
2 کج بازی تو را سببی نیست در میان نیرنگ مهر و کین تو با کاینات چیست؟
3 تا کی ز جوی دیده، کنی تر، لب مرا تا آب تیغ هست، مسیر فرات چیست؟
4 هرگز نداشتیم به تلخابهٔ تو چشم این دیده را به خون دل ما برات چیست؟
1 افتاده ام به صحبت نامردمان حزین دور زمانه ام، ستمی زین بتر نکرد
2 وحشی غزال من، شده هم آخور خران جوری به کس، زمانه ازین بیشتر نکرد
3 گردن کشید، از قفسی عندلیب و گفت آسوده بلبلی که سر از بیضه برنکرد
1 غزلی برده رندکی از من که نگویم ز ننگ، نامش باز
2 سخن عاشقان نمایان است بوالهوس کی شده ست محرم راز؟
3 گر نه آیین امتیاز بدی سحر هم، می زدی دم از اعجاز
4 یک دو بیتک مناسب آمده است یادم از باستان سحر طراز
1 حیرتی دارم حزین از حال ابنای زمان کودنی چند، از چراگاه کمی و کوتهی
2 پوزهء دعوی گشاده ستند در میدان لاف مبتدی ناگشته، چون گشتند یا رب منتهی؟
3 دیده از بینش معرا، سینه از ادراک پاک قلب از جان بی نصیب و صورت از معنی تهی
4 نیروی موری نه و با شیرمردان در مصاف رتبهٔ کاهی نه و در جلوه با سرو سهی
1 گشته ست صفحه، دامن دشت ختن حزین نازم خرام کبک همایون مثال را
2 در حکم ماست ملک سلیمانی سخن گوییم شکر سلطنت بی زوال را
3 نیروی کلک ماست که بالیده از غرور بر خاک عجز، ناصیهٔ پور زال را
4 اوج فلک در آب گهر گشته غوطه ور کلکم گشوده تاکف دریا نوال را
1 ریزد شکرین نکته حزین از نی کلکم کام همه شکرشکنان ساخته شیرین
2 از غاشیه داران کمیت است کمیتم اندیشه چو بندد، به کمیت قلمم زین
3 خونین جگر ازحسرت او، اخطل واعشی غرق عرق از خجلت او کوثر و غسلین
4 در مرحلهٔ وادی قدس است، سبکسیر در مصطبهٔ عالم ذوق است به تمکین