شق کرده ایم پردهٔ پندار از حزین لاهیجی غزل 64
1. شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را
بی پرده دیده ایم رخ یار خویش را
...
1. شق کرده ایم پردهٔ پندار خویش را
بی پرده دیده ایم رخ یار خویش را
...
1. به خون خلق دادی دست تیغ سرگرانت را
بنازم زور بازوی نگاه ناتوانت را
...
1. عشقت آمیخت به دل درد فراوانی را
ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را
...
1. تا عشق تو دلرباست ما را
بیداد تو جانفزاست ما را
...
1. شتابان از جهان چون برق رفتن خوش بود ما را
که از داغ عزیزان نعل بر آتش بود ما را
...
1. رخصت آشتی مده، غمزهٔ غم زدای را
مهر زبان دل مکن، نرگس سرمه سای را
...
1. نهفته ام به خموشی خیال روی تو را
مباد کز نفسم بشنوند بوی تو را
...
1. خوشا روزی که صحرای جدایی طی شود ما را
غزال وحشی دل، خضر فرخ پی شود ما را
...
1. نمی فتد به دل، از محشر اضطراب مرا
به زیر سایهٔ تیغ تو، برده خواب مرا
...
1. ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا
سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
...
1. تا فکند از نظرآن سروسرافراز مرا
شده هر شاخ گلی، چنگل شهباز مرا
...
1. پسند بت نکند برهمن سپاس مرا
چه سان فرشته کند گوش، التماس مرا؟
...