یک پرده نشید است صلا گوش از حزین لاهیجی قصیده 13
1. یک پرده نشید است صلا گوش اصم را
ناقوس صنم خانه و لبیک حرم را
...
1. یک پرده نشید است صلا گوش اصم را
ناقوس صنم خانه و لبیک حرم را
...
1. در زیر لب آوازه شکستیم فغان را
گوشی بنما تا بگشاییم زبان را
...
1. با همه سیلی که شسته روی زمین را
طرفه غباری ست چشم حادثه بین را
...
1. بریده لذّت دردت ز دل تمنّی را
نموده شهد غمت تلخ، من و سلوی را
...
1. شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست
مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
...
1. آلودهای به خون من جان نثار دست
کارم تمام تا نکنی بر مدار دست
...
1. زان پیش کز فراز در هفت خوان صبح
پرچم گشا شود علم کاویان صبح
...
1. زین ششدرم چو بال فشانی دهد گشاد
این هفت قله را، چو غباری دهم به باد
...
1. غم چو در سینه لنگر اندازد
دیده در موج خون در اندازد
...
1. آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند
طوطی، سخن به غنچهٔ منقار بشکند
...
1. چون شست غمزهٔ تو گشاد کمان دهد
صیدافکنی خدنگ قضا را نشان دهد
...