6 اثر از قصاید حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار حزین لاهیجی / قصاید حزین لاهیجی

قصاید حزین لاهیجی

1 گردی ز آستان تو یا مبدء النعم چشم امیدوار مرا منتهی الرّجا

2 سر کی فرود آیدم، الا به طوق تو؟ لالای کمترین توام، خالص الولا

3 بر جبهه داغ بندگیم بر تو روشن است ای آفتاب پیش ضمیرت کم از سها

4 پروای آفتاب قیامت نمی کنم در سایهٔ لوای تو، یا صاحب اللّوا

1 ای نور دیده را به غبار تو التجا خاک درت به کعبهٔ دلها دهد صفا

2 چشم من است و دست تو یا معدن الکرم دست من است و دامنت، ای مظهر السّخا

3 زین پیش اگر چه از مدد طالع بلند بودم بر آستانه ات از صدق جبهه سا

4 توفیق شد رفیق که چندی به کام دل سودم جبین به خاک تو یا سید الورا

1 پیوند بود با رگ جان خار ستم را کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟

2 صد شکرکه در وادی تفسیدهٔ حرمان دارد قدمم، درگره آبله یم را

3 ای فتنه، سر عربده بردارکه چون صبح ما تیغ کشیدیم و گشودیم علم را

4 بخت ار نبود قوت بازوی هنر هست پیچد قلمم پنجه شیران اجم را

1 ای نفس کجا بود تو را مولد و منشا؟ بر تودهٔ غبرا چه کنی منزل و مأوا

2 در مهبط ادنیٰ به خساست چه نشینی؟ ای گشته فراموش تو را، مصعد اعلی

3 تا چند به پیمایش این شیب و فرازی؟ بالاتر از این بود تو را پایه والا

4 زندانی جسم کهنم رَبِّ ترحّم اقبل بقَبول حَسَنِ ربِّ دعانا

1 بریده لذّت دردت ز دل تمنّی را نموده شهد غمت تلخ، من و سلوی را

2 رخ تو بیّنهٔ صدق معجزات آمد لبت گواست، دم روح بخش عیسی را

3 به جیب پیرهن از آستین برآورده ست صفای ساعدت امروز دست موسی را

4 توان ز عشوهٔ درد تو و دلم دانست نیازمندی مجنون و ناز لیلی را

1 زان پیش کز فراز در هفت خوان صبح پرچم گشا شود علم کاویان صبح

2 چشم ستارگان همه از شوق می پرند در رهگذار خسرو خاورستان صبح

3 بودم نهاده بر سر زانوی فکر سر رایم چو آفتاب، ضمیرم به سان صبح

4 تیر دعای شب به هدف تا شود قرین اندیشه در کشیدن زرّین کمان صبح

1 آلودهای به خون من جان نثار دست کارم تمام تا نکنی بر مدار دست

2 باید نوازشی دل بی طاقت مرا گاهی بکش به سلسلهٔ تابدار دست

3 در شهر شهره ام به تن خسته چون هلال گیرد مرا مگر مدد شهریار دست

4 شیر خدا علیّ ولی کز حمایتش دزدد به خویش، حادثهٔ روزگار دست

1 جان تازه ز تردستی ابر است جهان را آبی به رخ آمد، چه زمین را چه زمان را

2 افلاک شد از عکس گل و لاله شفق رنگ مشّاطهٔ نوروز بیاراست جهان را

3 ساقی دم عیش است نبازی به تغافل بر آب اساس است جهان گذران را

4 این جوش بهار است که چون شور قیامت از خاک برانگیخت شهیدان خزان را

1 یک پرده نشید است صلا گوش اصم را ناقوس صنم خانه و لبیک حرم را

2 از بتکده تا کعبه رهی نیست، برهمن سدِّ ره خود ساخته ای سنگ صنم را

3 در عشق، بتی را دل و دین باخته بودیم روزی که گشودند در دیر و حرم را

4 صیّاد به گیرایی چشم تو ندیدیم از یاد غزالان برد آهوی تو، رم را

1 غم چو در سینه لنگر اندازد دیده در موج خون در اندازد

2 ز غبار دلم، قضا وقتیست طرح دنیای دیگر اندازد

3 هوس توبه تا به کی در عشق عقل بی مغز، در سر اندازد؟

4 نشود خشک، دامن تَرِ من گر به خورشید محشر اندازد

آثار حزین لاهیجی

6 اثر از قصاید حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.