6 اثر از قصاید حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار حزین لاهیجی / قصاید حزین لاهیجی

قصاید حزین لاهیجی

1 دل شاد را جمع، ساغر نماید دف عیش را جام، چنبر نماید

2 نبیند به فصل خزان رنگ زردی گل ار صرف می خردهٔ زر نماید

3 چه نیرنگ سازی ست؟ محو بهارم به هر دم چمن رنگ دیگر نماید

4 دگر وقت آن شد که بلبل ز مستی گل و غنچه بالین و بستر نماید

1 ای به طبع تو افتخار سخن قلمت آفریدگار سخن

2 از نم جویبار خامهٔ تو تازه رویی کند بهار سخن

3 جز مدادت که رشحهٔ فیض است نشکند باده ای خمار سخن

4 کند از خطّ و خال خامهٔ تو دل ربایندگی عذار سخن

1 آمدی چون تو من بی سر و سامان رفتم هستیم گرد رهی بود، به جولان رفتم

2 وضع آشفتگی ام بی تو چنان زیبا بود که دل آشوب تر از زلفِ پریشان رفتم

3 هم بت قلب شمارند مرا برهمنان طاق ابروی تو را بس که به قربان رفتم

4 گر تو رفتی ز برم لیک به گردم نرسی به قفای تو ز خود بس که شتابان رفتم

1 نبندی دل ای بخرد هوشیار به جادوی نیرنگی روزگار

2 فریبنده دیوی ست زرّین پرند سیه دل نگاریست سیمین عذار

3 فریبا نگردی به دستان او که کردهست بازوی رستم نزار

4 فراغت نخسبی در ایوان او که سیل است و ارکانش نااستوار

1 ای پرتو جمال تو را مظهر آفتاب آیینه دار حسن تو نیک اختر آفتاب

2 اوّل جبین ز خاک رهت غازه می کند چون صبح سر برآورد از خاور آفتاب

3 حربا زلال عشق تو از مهر می کشد صاف شراب حسن تویی، ساغر آفتاب

4 سرو تو سایه تا به سر خاکیان فکند افتاده از فراق تو بر بستر آفتاب

1 تا گشت عدل و رای تو معمار روزگار در هم شکسته شد در و دیوار روزگار

2 از سیل بیخ و بُن کن ظلمت نمانده است آسودگی به سایهٔ دیوار روزگار

3 غیر از فغان و شکوه نخیزد ترانه ای با زخمهٔ مخالفت، از تار روزگار

4 دل نشکفد چو غنچهٔ پیکان به دور تو لب خنده ای نمانده به سوفار روزگار

1 ای دل لباس عاریتی از جهان مخواه بر دوش، بار منت هفت آسمان مخواه

2 تا می توان به لخت جگر ساخت، صبر کن دون همّتانه، از فلک سفله نان مخواه

3 دل می خراش و قوت نما و غذا مجوی لب تشنه باش و رشحی ازین خاکدان مخواه

4 پروانه تا توان شدن، ازگلستان مگوی بر شاخسار شعله نشین، آشیان مخواه

1 هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی افتاده مرا زورق هستی به تباهی

2 پوشیده شب ظلمت گیتی، گهرم را من چشمهٔ حیوانم و هند است سیاهی

3 یا هست مضیّق تن و من یوسف زندان یا خود من و چرخیم به هم، یونس و ماهی

4 یا انجم سطع فلک و صبح جهانم از اشک سحرگاهی و از آه پگاهی

1 چشمم گشوده است در فیض نوبهار از داغ، ریخته ست دلم طرح لاله زار

2 منت خدای راکه به عون عنایتش منت پذیر نیستم از خلق روزگار

3 پنجاه ساله، هستی پا در رکاب من با ذلت سرای سپنجی نشد دچار

4 مشت استخوان جسم فنا را به زندگی هرگز به دوش خلق نکردم چو مرده بار

1 کشور هند که بادا بری از خوف و خلل آفتابیش فرازندهٔ قدر است و محل

2 کز شرف سایهٔ آن باج نهد برخورشید شرف از پایهٔ او وام کند اوج زحل

3 آفتاب فلک اعظم دولت، دِدی دَت کآفتاب فلکش کرده رقم، عبداقل

4 جلوه اش گر به صنم خانه گذار اندازد عزّت او شکند رونق عزّی و هبل

آثار حزین لاهیجی

6 اثر از قصاید حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.