6 اثر از قصاید حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار حزین لاهیجی / قصاید حزین لاهیجی

قصاید حزین لاهیجی

1 ای موی تو را غالیه سا عنبر سارا چون نافه سیه روزم از آن زلف شب آسا

2 دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین رخسار تو را روی نما، نور تجلّا

3 هم روی تو پیرایهٔ صد مسأله حکمت هم موی تو سرمایهٔ صد مرحله سودا

4 شیرازهٔ آرام، ز زلف تو مشوّش سی پارهٔ ایام به عهد تو، مجزا

1 مرغ شب پیشتر از آنکه برآرد آواز دل شوریده نوا، زمزمه ای کرد آغاز

2 می سرایید دل و کلفت آواز نبود ایمن از فتنه گریهای زبان غمّاز

3 دادم از شور جنون بال و پر شوق به هوش کردم از شوق درون، روزنهٔ گوش فراز

4 تا چه راز است که از پرده برون می آید؟ تا چه تار است که اندیشه، کشیده ست به ساز؟

1 غیر، نفی غیرت یکتای بی همتاستی نقش لا در چشم وحدت بین من الاستی

2 فرقهٔ اشراقیان و زمرهٔ مشائیان غوطه در حیرت زدند، این چشمه حیرت زاستی

3 غوص این دریا دمی در خود فرو رفتن بود سر برآری گر ز خود، قطره نه ای دریاستی

4 عالم از خورشید رخسارش تجلی زار شد آفتابی در دل هر ذرّه ای پویاستی

1 شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست

2 دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست

3 دادم ز دست حلقهٔ درگاه کعبه را اما نمی کشم ز خم زلف یار دست

4 پهلو به بستری ننهم دور از آن میان یکشب که با غمی نکنم در کنار دست

1 در زیر لب آوازه شکستیم فغان را گوشی بنما تا بگشاییم زبان را

2 شد سامعه ها چشمهٔ سیماب، گشاید دیگر صدف ما به چه امّید دهان را؟

3 افتاده ز جمع آوری، آشفته حواسم شیرازه فروریخته اوراق خزان را

4 چون صبح اگر سینه، دم سرد گشاید خاکی به دهان ریز ملامت نگران را

1 پرتو روی تو را نیست جهان پرده دار امتلأ الخافقین شارق ضوء النهار

2 ای من و بهتر ز من، بندهٔ فرمان تو گر دل و گر دین بری، این لنا الاختیار؟

3 عالم اگر دشمن است چون تو پناهی چه غم؟ رد شطاط الذی، عند ذوی الاقتدار

4 لطف تو بیگانه نیست، از چه شفیع آورم؟ بائسک المستجیر، عزتک المستجار

1 کای آستان قصر جلال تو عرشسا وی مهر ومه به راه توکمترز نقش پا

2 روشن فروغ رای تو کالنّور فی الظّلم در دل خیال روی تو، کالبدر فی الدجا

3 خیّاط قدرت ملک العرش دوخته ست بر قدکبریای تو، تشریف انما

4 تبلیغ بلّغ است ز شأن تو آیتی توقیع کبریای تو، تنزیل هل اتی

1 از چاک سینه چون جرس آوا برآورم تا شهریان عقل به صحرا برآورم

2 کشتی دل فسرده به خشکی فکنده است این قطره را فشرده و دریا برآورم

3 تا کار داغ عشق به سامان کنم تمام چون شمع ز آستین ید طولا برآورم

4 نقد است نسیه های جهان پیش عارفان امروز سر ز روزن فردا برآورم

1 آمد سحر ز کوی تو دامن کشان صبا اهدی السّلام منک عَلی تابع الهدا

2 جز عشق هر چه هست ضلال است و گمرهی از بنده راه راست، ز عشق است تا خدا

3 شد زان سلام زنده، عظام رمیم من گفتم به صد نیاز که اهلاً و مرحبا

4 داری اگر دگر سخن از یار بازگو گفتا زیاد ازین نبود هوش آشنا

1 با همه سیلی که شسته روی زمین را طرفه غباری ست چشم حادثه بین را

2 بار الم بی حد است و گرد کدورت پشت فلک را ببین و روی زمین را

3 گوشهٔ امنی که هست وادی جهل است فتنه چو بر بخردان گشاده کمین را

4 حادثه بگرفته از دو سو به میانم کاش ندانستمی یسار و یمین را

آثار حزین لاهیجی

6 اثر از قصاید حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی