1 در زمان خدیو دارا شان آن کرم پیشهٔ کریم نهاد
2 سایه حق کریمخان که ز عدل زینت دهر و زیب دوران داد
3 شهریار جهان که در گیتی کرمش عقدههای بسته گشاد
4 کامیابی که هر مراد که خواست دادش از لطف کردگار عباد
1 از محمدعلی آن گلبن بیخار افسوس که ز دنیا به جوانی به سوی عقبی شد
2 رفت ناگاه ازین گلشن و ناچید گلی از جفای فلکش خار اجل برپا شد
3 شد جوان زین چمن و پیر و جوان را ز غمش خون دل دم بدم از دیدهٔ خون پالا شد
4 چرخ دوری زد و شد اختری از خاک بلند ناگه از دور دگر باز سوی غبرا شد
1 گرامیترین یاری از دوستان که روشن روان است و صاحب نظر
2 به تزویج محبوبهای میل کرد که سترش عفاف است و زیبش هنر
3 چو با یکدیگر خوش درآمیختند دو دلبند مانند شیر و شکر
4 به هاتف خرد بهر تاریخ گفت بگو خیر بینند از یکدیکر
1 خان والا گهر محمدخان که ازو بود ملک و دین معمور
2 آنکه چون او نزاد فرزندی مادر دهر در مرور دهور
3 آنکه در روزگار معدلتش بود با باز بازی عصفور
4 قدرش چاکر و قضاش مطیع فلکش بنده اخترش مزدور
1 خان ذیجاه فلک مرتبه عبدالرزاق آستان برترش از ذروه کیوان بنگر
2 چرخ و انجم همه را بر درش از بخت بلند تابع حکم ببین بندهٔ فرمان بنگر
3 شیر با صولتش آید به نظر گربهٔ زال گرگ را با سخطش چون سگ چوپان بنگر
4 درگهش قبلهٔ ارباب حوائج شب و روز آستانش کنف گبر و مسلمان بنگر
1 آه که از جور چرخ، وز ستم روزگار خسرو ملک وجود، شد به دیار عدم
2 آه که برچیده شد زود ز بزم جهان مسند شهبازخان خان جمیل الشیم
3 رفت امیر زمان تاج اعاظم که بود معدن عز و شرف منبع جود و کرم
4 نخل بلندش که بود سرو ریاض جهان خم شد و از پا فتاد زین فلک پشت خم
1 دریغ از حاجی ابراهیم آن دانای روشندل که زاد از مادر ایام با ایمان و دین توام
2 دریغ و درد از آن شمع سحر خیزان که بود او را دلی پر آتش از ترس خدا و دیدهٔ پرنم
3 هزار افسوس از آن نخل برومند ثمرپرور که در باغ جهانش قامت از باد اجل شد خم
4 گرفتش دل ازین تنگ آشیان و طایر روحش به عزم گلشن فردوس بال شوق زد برهم
1 شکرلله که جهان را ز قدوم زیب نو داد محمد کاظم
2 روشن از مقدم خود گیتی را ساخت چون زاد محمد کاظم
3 از رخ خود همهٔ یاران را کرد دلشاد محمد کاظم
4 طعنها از قد چون سرو روان زد به شمشاد محمد کاظم
1 خان احمد دون کز ستم و ظلم پیاپی بر خلق رساندی الم و رنج دمادم
2 آن فتنهٔ عالم که ز ظلم و ستمش بود بس سینه پر از آتش و بس دیده پر از نم
3 نزدیک به آن شد که زهم ریزد و پاشد از فتنهٔ او سلسلهٔ عالم و آدم
4 صد شکر که شد کشته به خواری و ز قتلش پر گشت ز شادی دل خلقی، تهی از غم
1 سپهر مجد و خورشید سماحت اختر عزت نظام عالم و دستور گیتی آصف دوران
2 جناب صاحب اعظم خدیو افخم اکرم ربیع گلشن عالم بهار عالم امکان
3 جهانگیر و جهانبخش و جهاندار و جهان داور که گردونش نپیچد گردن از حکم و سر از فرمان
4 جوانمرد و جوانبخت و جوان طبع و جوان دولت که در ایام او نو شد جهان و تازه شد کیهان