1 چون آقا صادق آن فروزان اختر تزویج نمود دختری مهپیکر
2 کلک هاتف برای تاریخ نوشت گردید مهی قرین مهر انور
1 چو عبدالباقی آن خان فلک قدر که روی اوست چون گل زیب این باغ
2 جوانبختی که باغ دولت اوست بود گر خوشتر از خلد برین باغ
3 به قمصر داد فرمان تا بسازند یکی دلکش مقام دلنشین باغ
4 به فرمانش بنا کردند باغی که چون آن نیست در روی زمین باغ
1 فخر سادات رفیع الدرجات حضرت میر محمد صادق
2 آن ز عباد به تقوی در پیش آن ز اعلام به دانش سابق
3 از اکارم به مکارم برتر بر افاضل به فضایل فائق
4 جامهٔ علم و عمل کاو را بود دل دانا و زبان صادق
1 صد هزار افسوس کز بیمهری گردون نهاد آفتاب عمر یوسف میرزا رو در زوال
2 ماه اوج عزت از دور سپهر بیدرنگ ناگه از اوج شرف رو کرد در برج و بال
3 شد نهان در تیره خاک آن قیمتی گوهر که بود درة التاج سیادت قرة العین کمال
4 طعمهٔ گرگ اجل شد یوسف رویش چو بدر وز غمش شد پشت یعقوب فلک خم چون هلال
1 حیف ز حاجی نبی گوهر بحر وجود کز ستم آسمان گشت نهان در زمین
2 در گران قیمتی بود و سپهر از جفا در دل خاکش نهاد ساخت چو گنجش دفین
3 رفت ازین گلستان چون گل و احباب را ماند ازو داغ و درد در دل و جان حزین
4 جانب خلد برین بار سفر بست و شد در روضات جنان همنفس حور عین
1 خسرو کشور سخن مشتاق صاحب رای پیر و طبع جوان
2 قطب سادات آن که میبخشید قالب لفظ را ز معنی جان
3 آن که از بحر طبع گوهرزای چون شدی در شاهوار افشان
4 از لالی نظم او گشتی منفعل گوهر و خجل عمان
1 شمع بزم اهل دل آقا علیاکبر که بود همچو مهر از روی او روشن شبستان جهان
2 آنکه تا جا داشت جان آگهش در جسم پاک یکدم از فرمان حق فارغ نبودش جسم و جان
3 صد هزار افسوس کز عالم جوان رفت و نهاد داغ دوری بر دل مرد و زن و پیر و جوان
4 چون به آهنگ گلستان جنان پرواز کرد مرغ روح لامکان سیرش ازین تنگ آشیان
1 آه که از جور فلک شد به باد تازه گل خرم باغ جهان
2 آه که بر خاک هلاک اوفتاد سرو سهی قامت این بوستان
3 رفت محمدعلی آن تازه گل در چمن دهر به باد خزان
4 حیف از آن گوهر یکتا که کرد جا به دل خاک ازین خاکدان
1 دریغ و درد کز بیداد گردون شد از بزم احبا میر مؤمن
2 ازین ویرانه منزل رخت بربست به سوی باغ طوبی میر مؤمن
3 گرفتش دل ازین دیر پرآشوب به جنت کرد ماوا میر مؤمن
4 دلش از هر غمی آسود، چون یافت به گلزار جنان جا میر مؤمن
1 به حکم بندهٔ خلاق آن رزاق بیمنت که کردش کافل ارزاق لطف قادر منان
2 امیر بینظیر مرحمتپرور که از دادش شود بیباک آهوبره گرگ پیر را مهمان
3 دلیر شیرگیر معدلتپرور که از بیمش کند در بیشه شیر شرزه چنگال خود از دندان
4 پس از تعمیر کاشان کز ازل میبود ویرانه به یمن همت عالیش چون گردید آبادان