1 حیف از حاجی محمد صادق روش ضمیر شمع بزم افروز زیبای شبستان جهان
2 حیف از آن ماه جهان آرای بینقصان که کرد جای در زیر زمین آخر ز دور آسمان
3 حیف از آن مهر جهانتاب بلند اختر که شد عالمی تاریک چون در زیر غبرا شد نهان
4 حیف از آن نخل برومند ثمرپرور که ریخت برگ و بارش ناگه از دمسردی باد خزان
1 صدهزار افسوس کز جور سپهر واژگون رفت از دار جهان فخر زمان شهبازخان
2 درة التاج امارت قرة العین کمال خیمهٔ اجلال بیرون زد به صوب لامکان
3 آفتاب آسمان حشمت و جاه و جلال در زمین ناگاه پنهان شد ز دور آسمان
4 سرو رعنای ریاض عزت و مجد و شرف در بهار زندگی افتاد از باد خزان
1 بلبل گویای این باغ آذر از دور سپهر لب فروبست از نوای زندگی ناگاه آه
2 ناگهان دم درکشید از بذلهٔ دلکش دریغ عاقبت خاموش گشت از نغمهٔ دلخواه آه
3 دامن صحبت کشید از چنگ اهل دل فسوس ظل رحمت برگرفت از فرق اهل الله آه
4 صبح او گردید شام از گردش انجم فغان روز عالم شد سیاه از دور مهر و ماه آه
1 در عهد خان دوران فرمانروای گیتی یعنی کریمخان آن خان سپهر خرگاه
2 شیرافکنی که در رزم گر شیر بیند او را از پیش او گریزد چون شیر دیده روباه
3 فرماندهی که بر چرخ روز و شب و مه و سال در حکم او بود مهر فرمان او برد ماه
4 گردنکشی که هر صبح بر درگهش ز مژگان گردنکشان عالم روبند خاک درگاه
1 فخر زمان میرزا صادق نیکو سرشت معدن عز و شرف، منبع جود و سخا
2 آن که رسد روز و شب از کف فیاض او جود به هر بینصیب، فیض به هر بینوا
3 منتظر فیض حق بود شب و روز و گشت عاقبت از لطف حق، کام دل او روا
4 از افق او دمید کوکب رخشندهای کرده مه و مهر از آن، کسب فروغ و ضیا
1 چون ز بیداد چرخ بدرنسا شد ز عالم به جنت الماوی
2 گفت هاتف برای تاریخش از جهان رفت حیف بدرنسا
1 حیف از هدیه آن گل رعنا که پری چهره بود و حور سرشت
2 حیف از آن تازه گل که بر شاخش دست گلچین روزگار نهشت
3 از حریرش لباس بود آخر بسترش خاک گشت و بالین خشت
4 رشتهٔ عمر آن یگانه گهر گردش چرخ بین چگونه برشت
1 دریغ و درد که دور سپهر فاطمه را به کام ریخت به ناکام شربت فرقت
2 هزار حیف ازین مایهٔ عفاف که بود طراز قامت رعناش کسوت عصمت
3 دل از متاع جهان کند از آن به آسانی که داشت دوش و برش زیب و زینت عفت
4 ازین سرای پرآشوب، جان آگاهش ملول گشت و روان شد به خلوت جنت
1 به تایید دارای گردون سپهر که لطفش بود آب این سبز کشت
2 شد از حاجی آقا محمد جهان خصوص اصفهان رشک باغ بهشت
3 در آنجا ز سعیش که مشکور باد شد آباد هم مسجد و هم کنشت
4 برافراخت بنیان افعال نیک برانداخت بنیان اعمال زشت
1 هزار افسوس کز بیداد گردون ز دنیا قدوهٔ اهل زمین رفت
2 امام و مقتدای اهل دین شد سر و سر حلقهٔ اهل یقین رفت
3 فلک برد از جهان حاجی حسن را رواج و رونق از شرع مبین رفت
4 درین غمخانه شد دلگیر جانش به عشرتخانهٔ خلد برین رفت