1 چون خان جهان پناه از دور زمان از بزم جهان رفت به گلزار جنان
2 کلک هاتف برای تاریخ نوشت شد خان جهانپناه در بزم جنان
1 چو حوری جهان آن پسندیده زن از این عالم پرشر و شور شد
2 خرد بهر تاریخ فوتش نوشت به جنات عدن از جهان حور شد
1 هزار افسوس کز بیداد گردون ز دنیا قدوهٔ اهل زمین رفت
2 امام و مقتدای اهل دین شد سر و سر حلقهٔ اهل یقین رفت
3 فلک برد از جهان حاجی حسن را رواج و رونق از شرع مبین رفت
4 درین غمخانه شد دلگیر جانش به عشرتخانهٔ خلد برین رفت
1 شمع بزم اهل دل آقا علیاکبر که بود همچو مهر از روی او روشن شبستان جهان
2 آنکه تا جا داشت جان آگهش در جسم پاک یکدم از فرمان حق فارغ نبودش جسم و جان
3 صد هزار افسوس کز عالم جوان رفت و نهاد داغ دوری بر دل مرد و زن و پیر و جوان
4 چون به آهنگ گلستان جنان پرواز کرد مرغ روح لامکان سیرش ازین تنگ آشیان
1 حیف و صد حیف کز نهیب اجل شد ز احباب دور کلبعلی
2 در گرفتش ز خلق عالم و کرد میل غلمان و حور کلبعلی
3 خلق در ماتم وی و دارد خود به فردوس سور کلبعلی
4 چون به دارالسرور خلدبرین شد روان از غرور کلبعلی
1 خان ذیجاه فلک مرتبه عبدالرزاق آستان برترش از ذروه کیوان بنگر
2 چرخ و انجم همه را بر درش از بخت بلند تابع حکم ببین بندهٔ فرمان بنگر
3 شیر با صولتش آید به نظر گربهٔ زال گرگ را با سخطش چون سگ چوپان بنگر
4 درگهش قبلهٔ ارباب حوائج شب و روز آستانش کنف گبر و مسلمان بنگر
1 دریغ و درد که دور سپهر فاطمه را به کام ریخت به ناکام شربت فرقت
2 هزار حیف ازین مایهٔ عفاف که بود طراز قامت رعناش کسوت عصمت
3 دل از متاع جهان کند از آن به آسانی که داشت دوش و برش زیب و زینت عفت
4 ازین سرای پرآشوب، جان آگاهش ملول گشت و روان شد به خلوت جنت
1 هزار حیف که از گلشن جهان آخر چو گل به باد خزان رفت میرزامهدی
2 فروغ محفل آل رسول بود و دریغ که شمعسان ز میان رفت میرزامهدی
3 ز الفت تن خاکی ملول شد جانش به سوی عالم جان رفت میرزامهدی
4 هوای قصر جنان کرد از جهان خراب به آن خجسته مکان رفت میرزامهدی
1 خان جم کوکبه عبدالرزاق که کند دیدن او جان تازه
2 آن که رخسار و جمالش دایم هست چون گل به گلستان تازه
3 آن که ز ابر کرمش کشت امید هست چون سبزه ز باران تازه
4 آن که با جود کفش هر روزه عهد نو سازد و پیمان تازه
1 به تایید دارای گردون سپهر که لطفش بود آب این سبز کشت
2 شد از حاجی آقا محمد جهان خصوص اصفهان رشک باغ بهشت
3 در آنجا ز سعیش که مشکور باد شد آباد هم مسجد و هم کنشت
4 برافراخت بنیان افعال نیک برانداخت بنیان اعمال زشت