10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی

1 با من ار هم آشیان می‌داشت ما را در قفس کی شکایت داشتم از تنگی جا در قفس

2 عندلیبم آخر ای صیاد خود گو، کی رواست زاغ در باغ و زغن در گلشن و ما در قفس

3 قسمت ما نیست سیر گلشن و پرواز باغ بال ما در دام خواهد ریختن یا در قفس

4 بر من ای صیاد چون امروز اگر خواهد گذشت جز پری از من نخواهی دید فردا در قفس

1 یک گریبان نیست کز بیداد آن مه پاره نیست رحم گویا در دل بی‌رحم آن مه پاره نیست

2 کو دلی کز آن دل بی‌رحم سنگین نیست چاک کو گریبانی کز آن چاک گریبان پاره نیست

3 ای دلت در سینه سنگ خاره با من جور بس در تن من آخر این جان است سنگ خاره نیست

4 گاه گاهم بر رخ او رخصت نظاره هست لیک این خون گشته دل را طاقت نظاره نیست

1 دو چشمم خون فشان از دوری آن دلستانستی که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبر فشانستی

2 چسان خورشید رویت را مه تابان توان گفتن که از روی تو تا ماه از زمین تا آسمانستی

3 حرامم باد دلجویی پیکانش اگر نالم ز زخم ناوکی کز شست آن ابرو کمانستی

4 غمش گفتم نهان در سینه دارم ساده‌لوحی بین که این سر در جهان فاش است و پندارم نهانستی

1 سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را

2 از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی تا پیام طایر هم آشیان آرم تو را

3 من خموشم حال من می‌پرسی ای همدم که باز نالم و از نالهٔ خود در فغان آرم تو را

4 شکوه از پیری کنی زاهد بیا همراه من تا به میخانه برم پیر و جوان آرم تو را

1 تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

2 آخر از حسرت بالای تو ای سرو روان تا کیم خون دل از دیده روان خواهد بود

3 گفتم آن روز که دیدم رخ او کاین کودک آفت دین و دل پیر و جوان خواهد بود

4 رمضان میکده را بست خدا داند و بس تا ز یاران که به عید رمضان خواهد بود

1 مهر رخسار و مه جبین شده‌ای آفت دل بلای دین شده‌ای

2 مهر و مه را شکسته‌ای رونق غیرت آن و رشک این شده‌ای

3 پیش ازین دوست بودیم از مهر دشمن من کنون ز کین شده‌ای

4 من چنانم که پیش ازین بودم تو ندانم چرا چنین شده‌ای

1 کرده‌است یا قاصد نهان مکتوب جانان در بغل یا درجی از مشک ختن کرده است پنهان در بغل

2 در مصر یوسف زینهار آغوش مگشا بهر کس یکبار دیگر گیردت تا پیر کنعان در بغل

1 بر خاکم اگر پا نهد آن سرو خرامان هر خار مزارم زندش دست به دامان

2 شاهان همه در حسرت آنند که باشند در خیل غلامان تو از خیل غلامان

3 زاهد چه عجب گر زندم طعنه نداند آگاهی از احوال دل سوخته خامان

1 گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو مشکل که در دام کسی افتد شکاری همچو تو

2 خوبان فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو

3 چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من پس با که خواهد ساختن ناسازگاری همچو تو

4 چون من به گلگشت چمن چون بشکفد آن تنگدل کش خار خاری در دل است از گلعذاری همچو تو

1 گفتم که چاره غم هجران شود نشد در وصل یار مشکلم آسان شود نشد

2 یا از تب غمم شب هجران کشد نکشت یا دردم از وصال تو درمان شود نشد

3 یا آن صنم مراد دل من دهد نداد یا این صنم‌پرست مسلمان شود نشد

4 یا دل به کوی صبر و سکون ره برد نبرد یا لحظه‌ای خموش ز افغان شود نشد

آثار هاتف اصفهانی

10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی