1 در نیک و بد بسان شتر مرغ ناتمام گه کند پر نماید و گه تیز تک بود
2 در خوابش ار ببینی کاسیب برتو زد خرقه سبک بشوی که از خون سگ بود
1 امام عالم و برهان دین لسان الحق توئی که خامه ز مدح تو مشکبار شود
2 گمان مبر که ز صدر تو خادم داعی همی به جای دگر جز باضطرار شود
3 بدان خدای که در کارگاه قدرت او خزان کهنه به تدریج نوبهار شود
4 فتاده خون به رحم یار دلستان گردد فکنده آب صدف در شاهوار شود
1 همای عافیت آن روز از قفس بپرید که در دمادم یک استخوانش صد سگ دید
2 مشو ز نیک و بد چرخ نیک و بد زنهار که نیک او ز بد و سر ز پای نیست پدید
3 بر آسمان و زمین همچو صبح گل هرگز نه خنده زد که نه در حال خنده جامه درید
4 ز دام دهر حذر کن که صد هزاران مرغ در اوفتاد که یک دانه امید نچید
1 جانم غریق نعمت شمس الملوک شد وین طرفه تر که میزیم اکنون به جان شکر
2 از بس که ابر لطف ببارید بر سرم بشکفت از بهار دلم بوستان شکر
3 بر گلبن ثناش زبان چو بلبلم دستان مدح می زند و داستان شکر
4 حقا که تیر مدح برون پرد از جهان گر درکشم به قوت مهرش کمان شکر
1 ای که بی در لفظ خامه تو نو عروس هنر بود عاطل
2 جز تو در یک زمان چنین که گشاد چهره حق ز طره باطل
1 خه ای جواد کریمی که در همه عالم ترا ز روی حقیقت فضیلت است تمام
2 امیدوارم توام بی وسیلتی لیکن امید نزد کریمان وسیلتست تمام
1 فرخنده جمال ملک و دین را چون من ز ملوک برگزیدم
2 بیزارم ازین و آن که او را بهر کرم و هنر گزیدم
3 رویم بادا فکار چون زر گر خواجه برای زر گزیدم
4 وصلش چو مرا نگشت ممکن پذرفتم و زان حذر گزیدم
1 ای که یزدان پادشاهت کرد بر ملک علوم وین گواهی پیش یزدان روز محشر میدهم
2 خاک پایت گر به دست آید برای توتیا با همه بیمایگی همسنگ آن زر میدهم
3 حاش لله من نه آن مردم که هرجایی ز حرص قصه حاجت به تأویل ثنا در میدهم
4 من در این غربت که آن را عذر جز تحصیل نیست گفتهام شعری ولیکن یک به یک بر میدهم
1 گر چه گردد برای ما افلاک ورچه باشد به کام ما ارکان
2 هیچ بزمی بود چنان خرم هیچ طیفی بود چنان شادان
3 که دوم روز عید ما را بود نزد صدر زمین و زین زمان
4 حسن احمد آن جواد کریم آن قضا قدرت و قدر امکان