دل و جانم یمین دین دارد از سید حسن غزنوی مقطع 13
1. دل و جانم یمین دین دارد
که به پاکیش در یمین دارد
1. دل و جانم یمین دین دارد
که به پاکیش در یمین دارد
1. قاضی ز دست خواجه عطا امروز
هر جا که می رسد کلکی دارد
1. گشت روشن مرا که ایزد فرد
بهر شاه این جهان پدید آورد
1. به لعبتان ضمیر من آن زمان نگری
که عکس آن به سپهر چو آینه برسد
1. دور از تو تا که دور شدستم ز تو مرا
هر روز صد هزار بلا بر بدن رسد
1. کین میکشد زمانه ز من آری از ملوک
خصمان چو دست یابند از بیم کین کشند
1. گلگون رخ یار من دریغا
کز جنگ زمانه در سر آمد
1. گه بنالی که وای نان ناید
گه برنجی که آه جان برود
1. در نیک و بد بسان شتر مرغ ناتمام
گه کند پر نماید و گه تیز تک بود
1. امام عالم و برهان دین لسان الحق
توئی که خامه ز مدح تو مشکبار شود
1. همای عافیت آن روز از قفس بپرید
که در دمادم یک استخوانش صد سگ دید