1 پاسبانان گنج فضل منند بر فلک دیدههای بیداران
2 مشک پرنافهای که خلقم داد کیسهداری کند به عطاران
3 چون رسیدم به جای بیجایان نکنم بیش کار بیکاران
1 آرامش و رامش همگان را بدر ماست بخشایش و بخشش ره جد و پدر ماست
2 گر در سهریم از جهت خلق سزد آن کین خفتن فتنه ز فراوان سهر ماست
1 یار چون عیسیم به ماه برد باز چون یوسفم به چاه برد
2 مردم دیده را عروس رخت روی بسته به جلوه گاه برد
1 جانا حدیث عشق چه گویی کجا رسد آیا بود که نوبت وصلت به ما رسد؟
2 تا من کیم که صافی وصلت کنم طمع اینم نه بس که دُردیِ دَردت به ما رسد؟