حضرت سلطان فلک پندار از سید حسن غزنوی مقطع 1
1. حضرت سلطان فلک پندار و رویش آفتاب؟
هر که را او بر کشد از خاک دانی چیست آب
1. حضرت سلطان فلک پندار و رویش آفتاب؟
هر که را او بر کشد از خاک دانی چیست آب
1. هرکه شعر بلند من خواند
کان یکی از فلک سواریهاست
1. داناست روزگار از او نیستم خجل
کز کان روزگار چو من گوهری نخاست
1. دل من از فراق خواجه مخلص
خداوندا تو میدانی که خسته است
1. شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست
گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست
1. اکفی الکفاة مشرق و مغرب رشید دین
کامد فلک به زیر و محلش ز بر نشست
1. چندان که در دوازده برج است هفت مرغ
ای مخلص کریم ترا بخت یار باد
1. ای ذخر دین و دولت سلطان اهلیت
در حلقه سپهر محلت نگینه باد
1. قبول بین که در این سال سعد دولت و دین
به مهر و کین بر من یک غلام نفرستاد
1. به من سید حسن زین زمانه
ز دل تحفه غذای جان فرستد
1. به من بوبکر حیدر تازه تازه
همی دروی گل خندان فرستد
1. تو چنانی زی که از شمایل تو
گر بود یک لطیفه صد گردد