ای تخت را خجسته تر از تاج از سید حسن غزنوی غزل 1
1. ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را
وی ملک را فریضه تر از نور ماه را
...
1. ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را
وی ملک را فریضه تر از نور ماه را
...
1. هوای وصل جانانم گرفتست
غم دلبر دل و جانم گرفتست
...
1. صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
...
1. یارب در آن کلاله چرا عقل گمره است
کان صد هزار حلقه شب رنگ بر مه است
...
1. روزم ز هجر تو بصفت چون شب آمده است
وینک چو شمع جانم از آن بر لب آمده است
...
1. ای که گل جامه ز رنگ رخ تو چاک زده است
جان به بوی تو نواهای طربناک زده است
...
1. دل و جانم بره جانان است
گر بدو باز رسم جان آن است
...
1. هین در دهید باده که هنگام بی غمی است
زان باده که مشرق خورشید خرمی است
...
1. قمری اندر بهار یار من است
مونس نالهای زار من است
...
1. ای سرور کرده پادشاهت
اوج فلکست پایگاهت
...
1. ما را به همه عمر سلامی نکند دوست
تمکین درودی و پیامی نکند دوست
...
1. چه کنم قصه کز آن مایه غم بر تن چیست
با که گویم که از آن سرو روان با من چیست
...