1 چو عزم کردم سوی سفر برأی صواب بریده گشت امیدم ز صحبت احباب
2 بدان امید که بهتر شود مگر کارم به من رسید هزاران هزار رنج و عذاب
3 گهی چو مور بکوشیدم از پی اخوان گهی چو مار بپیچیدم از غم اصحاب
4 دراین تفکر بودم که آن بت سرکش بر من آمد بی التماس من بشتاب
1 زهی ز روی زمین برگزیده شاه ترا بر آسمان شرف داده پایگاه ترا
2 امیر عادل تغری تغان دریا دل که جان سپارد از دل همه سپاه ترا
3 خدای داند و بس تا چگونه می زیبد جلال و دولت و اقبال عز و جاه ترا
4 بسا مصاف که راه ظفر در او گم بود ستاره وار خدنگت نموده راه ترا
1 چو دولت رفت بر تخت امارت مه تاجش پذیرفت استدارت
2 وزیری جست فحل و شهم و مقبل که باشد در همه کارش مهارت
3 بسازد کار عقبی از کفایت نگیرد نام دنیا از حقارت
4 به عزت ماه گردون سعادت بگوهر در دریای طهارت
1 شاه شاهان جهان بر تخت سلطانی نشست مردم چشم سلاطین در جهانبانی نشست
2 منت ایزد را که از نامش نشان خسروی بر طراز جامه رفت وبر زر کانی نشست
3 منت ایزد را که باری هم شهنشاهی به حق در مبارک مسند اسکندر ثانی نشست
4 منت ایزد را که در صدر خراسان و عراق هم خداوند عراقی و خراسانی نشست
1 چشمم ز غمت عقیق بار است رازم ز پی تو آشکار است
2 از عشق تو بی قرار گشتم عشق تو هنوز برقرار است
3 بیچاره دل من ای نگارین بی از تو مپرس تا چه زار است
4 در کار دلم یکی نظر کن کش با تو هزار گونه کار است
1 جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
2 هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
3 آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست نقل امیدم آن شکر پسته شکر است
4 در دیده اشک هست ولیکن لبالب است در سینه درد هست ولیکن سراسر است
1 آرامش و رامش همگان را بدر ماست بخشایش و بخشش ره جد و پدر ماست
2 گر در سهریم از جهت خلق سزد آن کین خفتن فتنه ز فراوان سهر ماست
3 ما را دل اگر هست قوی نیست عجب زانک خوش خوئی و شیرین سخنی گل شکر ماست
4 خورشید زند تیغ و شود منکسف از ماه آری چه عجب ماه بشکل سپر ماست
1 بر اعتدال هوا عدل شاه یار شده است چهار فصل جهان سر به سر بهار شده است
2 ز نفخت کرم شاه خاک پست و فرود چو آتش و می گلرنگ و آبدار شده است
3 برای دیدن او نرگس مضاعف را دو چشم گوئی در بوستان چهار شده است
4 نبود وقت شکوفه ولیک از این شادی ز خنده شاخ درختان شکوفه بار شده است
1 ای شاه دور چتر تو چرخ دگر شده است دولت عروس ملک ترا جلوه گر شده است
2 از حلقه جای شیر سوار ستارگان هم نام تو که شحنه چرخ است بر شده است
3 علم علی تو داری و آئین خوب تو آیینه دار صورت عدل عمر شده است
4 اینک ز حسن جلوه طاوس کز شرف درگاه تو نشیمن اهل نظر شده است
1 خاک را از باد بوی مهربانی آمد است در ده آن آتش که آب زندگانی آمد است
2 نرگس خوشبوی مخمور طبیعی خاستست بید خرم روی سر مست جوانی آمد است
3 باغ مهمان دوست برگ میزبانی ساخته است مرغ اندک زاد در بسیاردانی آمده است
4 باد نقاشی است یا عصار کو هر صبحدم این توانائیش بین کز ناتوانی آمد است