1 می فرستد هزار حمد و ثنا مختصر بی تکلف اطناب
2 طرفه کنکاجگیم روی نمود این زمان چون درآمدیم از خواب
3 باد معلوم را عالیشان که رهی با یکی دو از اعقاب
4 دو سه روز است تا همی سوزیم نفس را همچو مشرکان به عذاب
1 پناه ملک جهان مقتدای روی زمین توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب
2 توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند زمام خویش دهد مشتری به دست غروب
3 توئی که هست ملاقات تو جلای عیون توئی که هست محاکای تو شفای قلوب
4 ز هول صرصر قهرت چنان بلرزد خصم که شاخ بید ز آسیب صدمه های مهوب
1 ای آنکه عفو کامل و احسان سابقت برداشت رعب و امید و بیم را
2 در حل و عقد نظم جهان دست قدرتت برهان نمود معجز کف کلیم را
3 شرمنده دو لفظ تو از تو نواخت یافت آری کریم نیک نوزاد یتیم را
4 بوسیدادیم پای تو را از سر حسد بدخواه شد سهیل یمانی ادیم را
1 شه صدور و خداوند من شهاب الدین توئی که محض وفائی مر این وفاجو را
2 به صدق دعوت در قحط سال جود و سخا محل صدق و وفائی مر این دعاگو را
3 ز کوی لطف و به حکم کرم ز روی جواب دعای من برسان صاحب ملک خو را
4 بگو که رقعه میمون رسید و بوسیدم چنانکه اهل وفا روی یار گلبو را
1 روز فطرت چو دست قدرت ساخت از منی قرطه پرند مرا
2 حبس صلبم قرارگاه آمد پس رحم کرد شهربند مرا
3 زان مضایق چو لطف مبدا خلق بگذرانید بی گزند مرا
4 دایه مهربان به مهد اندر داشت دربند روز چند مرا
1 مده فریب مراین عقل خاص طبعت را به طبع شعرپرست و به شعر عام فریب
2 ز فخر شعر نی جاه تو رسد به فراز ز ننگ شعر سر قدر من رود به نشیب
3 اگر تو شعر بگوئی نماندت آزرم من ار به شعر گرایم رساندم آسیب
4 نه ذوق یابد ازو لذت و نه تن قوت اگر چه سازد زرگر ز زر و عنبر سیب
1 ایا یگانه عالم که روزگار دو رنگ نظیر تو به سه کشور به هیچ باب نیافت
2 چهار رکن جهان نیز پنج شش ره بیش بگشت فکرت و در وهم زودیاب نیافت
3 ز هفت اختر و از هشت خلد و نه گردون قضا شبیه تو کس را زخاک و آب نیافت
4 عروس عقل که از چشم غیب در پرده ست ز دیده دلت از هیچ رو نقاب نیافت
1 ایزد مرا چو خلعت هستی شعار کرد جان و جمال و جاه و جوانی و خیر داد
2 گفتم که شکر آن به عبادت کنم ادا خود شر نسل بوالبشرم بازیئی نهاد
3 کآمال این جهان ز نهیبم بشد ز دست واعراض آن جهان ز فریبم بشد زیاد
4 وز بهر حفظ مال و سر از بیم دشمنان از روزگار خویش نگشتم به عمر شاد
1 ای خسروی که فتنه نشان آب تیغ تو روی زمانه را ز غبار فتن بشست
2 بر طرف باغ کام لب جوی آرزو شادابتر ز بخت تو یک سرو بن نرست
3 خاصیتی که طبع مرا هست در وفا دلجویئی نمود که معهود عهد تست
4 در دفع فتنه ایکه قضا زان کرانه کرد حزم تو پیش رفت و میان را ببست چست
1 صاحبا گرچه ز جودت شکر دارم پیش ازین واکنون به تو امیدوارم
2 کز نصاب جاه محرومم نداری این امید از عین لطفت چشم دارم
3 اسبکی دادی پریرم کاندرین ره با وجودش نه پیاده نه سوارم
4 گر کسی گوید مرا کاین بارگی چیست من چه گویم یا جوابش چون گذارم