آثار مجد همگر

صفحه 3 از 10
10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر

1 اگر به صبر مرا با تو چاره باید کرد دلم صبورتر از سنگ خاره باید کرد

2 و گر ز جور کند جامه پاره مظلومی مرا ز جور تو صدجان نثاره باید کرد

3 تو جورهای نهان می کنی و ترسم از آن که راز عشق توام آشکاره باید کرد

4 مرا به ترک تو گفتن ز دل اجازت نیست نخست با دل ریش استخاره باید کرد

1 تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد

2 عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد

3 تا کمان تو بود ابرو و تیرت مژگان دلم از تیر غم آکنده چو ترکش باشد

4 تا بود نقش خیال رخ تو در چشمم رویم از اشک چو بیجاده منقش باشد

1 دلی که با غم عشق تو همنشین گردد نه ممکن است که با خوشدلی قرین گردد

2 به تلخ عیشی تن در دهد هر آندل کو به عشوه لب شیرین تو رهین گردد

3 چو سایه هر که به دنبال تو رود ناچار به سر دوان و سیه روز و رهنشین گردد

4 هر آنکه با کمرت درمیان نهد غم دل رخش بسان قبای تو پر ز چین گردد

1 ای که بی چشم تو چشمی چشم من جز تر ندید هیچ چشمی از چشم تو نیکوتر ندید

2 ز آرزوی چشم تو چشم رهی یک چشم زد جز به چشم شوخ چشمی چشمه سار خور ندید

3 چشمه نوش تو دارد چشمه حیوان ولیک چشم من زان چشمه جز چشمی پر از گوهر ندید

4 با خیال چشم تو رضوان که چشم جنت است حور در چشمش نیاید چشمه کوثر ندید

1 کجا از دوزخ اندیشد تنی کز مهر تو سوزد چرا یاد بهشت آرد دلی کز مهرت افروزد

2 گر افلاطون شود زنده شود شیدا و چون بنده ز عشق آن لب و خنده زلفظش ابجد آموزد

3 روا باشد به جان تو که در دور زمان تو دل نامهربان تو ز جانم وام کین تو زد

4 دل آزارا جگر سوزا بسا شبها بسا روزا دلم با عشق جان سوزا به راهت دیده بر دوزد

1 بر من همه خواری از دل آمد کز وی هوس تو حاصل آمد

2 با بار غمت دل ضعیفم افتاده و پای در گل آمد

3 وین نیست عجب که بار عشقت بر کوه و بحار مشکل آمد

4 بر که رغم غمت کشیدند از درد تو در زلازل آمد

1 گر یاد رنگ رویت در بوستان برآید بس نعره های بلبل کز گلستان برآید

2 تا جلوه تو بیند طاووس وار هر صبح باز سپید مشرق از آشیان برآید

3 رویت به طنز هر شب چون بر قمر بخندد احسنت ماه و پروین از آسمان برآید

4 روزی اگر خرامان آئی ز خانه بیرون بس نازنین خانه کزخان و مان برآید

1 نیست روزی که مرا از تو جفائی نرسد وز غمت بر دل من تازه بلائی نرسد

2 نگذرد بر من دلسوخته روزی به غلط که در آن روز مرا تازه جفائی نرسد

3 این زمان عیسی ایام توئی بهره چرا دل بیمار مرا از تو دوائی نرسد

4 اگر از سنگدلی کوه شدی از چه سبب برسر کوی توام هوئی و هائی نرسد

1 درد عشقت ز جان توان پرسید رازت ازدل نهان توان پرسید

2 هر کجا فرقت تو سایه فکند حال جان زان جهان توان پرسید

3 در زمینی که عشق تو پی برد توبه را زآسمان توان پرسید

4 اثرش بی نشان توانم دید خبرش بی زبان توان پرسید

1 مژده که جان نازنین باردگر به تن رسید سرو روان یاسمین باز سوی چمن رسید

2 خنده زنان چو صبح شو بر فلک و بشاره زن کز ره شرق همچو خور خسرو تیغ زن رسید

3 ملک لگن مثال بود بی رخ نور شمع شه شمع جهان فروز ملک باز سوی لگن رسید

4 شاه محمد گزین شمس زمان مه زمین از سفرختا و چین شاد سوی وطن رسید

آثار مجد همگر

10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.