آثار مجد همگر

صفحه 2 از 10
10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر

1 غم از دلم به جدائی جدا نمی گردد دلم ز بند ملامت رها نمی گردد

2 دل مرا ز غم عشق سرزنش مکنید که دل به سرزنش از عشق وا نمی گردد

3 چو ذره ئیست دل من هوا پرست از مهر که ذره ای ز هوائی جدا نمی گردد

4 چگونه من به تن خویش پارسا گردم که پادشاه تنم پارسا نمی گردد

1 حس جهانگیر تو مملکت جان گرفت کفر سر زلف تو عالم ایمان گرفت

2 دل چو نسیم تو یافت جامه به صد جادرید دیده چو روی تودید ترک دل و جان گرفت

3 جان بشد و آستین بر من مسکین فشاند دل شد و یکبارگی دامن جانان گرفت

4 جامه جان پاره شد در تن من از غمت تا غم هجرت مرا باز گریبان گرفت

1 گر تو پنداری که عشقم هر دم افزون نیست هست یا دلم در دوری روی تو پر خون نسیت هست

2 ور ترا شبهت بود کاندر فراقت بردلم هر شب از خیل عنا وغم شبیخون نیست هست

3 ور تو صورت بسته ای کز عکس دندان ولبت چشم من پر لعل ناب و در مکنون نیست هست

4 ور بری ظن کاندرین شبهای تیره بردرت از سرشک دیدگانم خاک معجون نیست هست

1 خورشید رخت چون ز سر کوی برآید فریاد زن و مرد زهر سوی برآید

2 مه کاسته زانروی برآید که به خوبی هر شب نتواند که چو آن روی برآید

3 مرد ارشنود بوی تو از زن ببرد مهر زن گر نگرد سوی تو از شوی برآید

4 چون قد تو کی سرو دلارای بروید چون روی تو کی لاله خود روی برآید

1 در عشق هیچ درد چو درد فراق نیست بر دل غمی بتر ز غم اشتیاق نیست

2 از من مخواه صبر و مفرمای دوریم کم طاقت صبوری و برگ فراق نیست

3 در عشق طاق ابروی آن جفت نرگست یک دل به من نمای که از صبر طاق نیست

4 گفتی که وصل ما و ترا اتفاق هست ما متفق شدیم و ترا اتفاق نیست

1 ز پیش از آنکه برتابی عنانت دلم همراه شد با کاروانت

2 همی سوزد در آتش از غم آن که باد سرد یابد گلستانت

3 ز بیم آنکه در ره رنج یابد مسلسل مشک و رنگین ارغوانت

4 ز گرد شاهراه آید گزندت ز تاب آفتاب آید زیانت

1 تالعل تو سنگبار باشد بس دیده که اشکبار باشد

2 در بحر غم تو هر که افتد در آرزوی کنار باشد

3 هرگز دل من قرار گیرد تا عشق تو برقرار باشد

4 گر هجر تو اینچنین نماید عالم ز غم تو زار باشد

1 اگر شکایتم از هجر یار باید کرد نه یک شکایت و ده صد هزار باید کرد

2 وگر نثار ره وصلش اختیار کنم نه در اشک که جانها نثار باید کرد

3 گرش درست بود وعده وصال چه باک هزار سالم اگر انتظار باید کرد

4 به مهربانی بر من کس اختیار مکن وگرنه ترک سرم اختیار باید کرد

1 یا ترک من بی دل غمخوار بگوئید یا حال من دلشده با یار بگوئید

2 یا از من و از غصه من یاد نیارید یا قصه در دم بر دلدار بگوئید

3 با تنگ دهانی که لبش داروی جانهاست حال مرض این دل بیمار بگوئید

4 شرح دل محروم ستم یافته من با آن دل بی حم ستمکار بگوئید

1 خدای جز به توام کام دل روا مکناد به جز هوای تو با جانم آشنا مکناد

2 گرم رها کند از حلق بند جان شاید ز بند زلف تو حلق دلم رها مکناد

3 زمانه تا ز تن من جدا نگردد جان ترا جدا زمن و من ز تو جدا مکناد

4 طبیب درد من دردمند بی دل را به جز به داروی پیوند تو دوا مکناد

آثار مجد همگر

10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.