دم فروکش دلا که همدم نیست از مجد همگر غزل 13
1. دم فروکش دلا که همدم نیست
راز خود خود شنو که محرم نیست
...
1. دم فروکش دلا که همدم نیست
راز خود خود شنو که محرم نیست
...
1. آن دل که جو جانش داشتم نیست
صبری که بر او گماشتم نیست
...
1. یا جانم ازین قالب دلگیر برآرید
یا کامم از آن دلبر کشمیر برآرید
...
1. چون زلف سرفشان تو در تاب میرود
شب در پناه پرتو مهتاب میرود
...
1. چو غنچه وقت سحر حلّهپوش میآید
نوای بلبل مستم به گوش میآید
...
1. نه چو رخت ماه سخنگو بود
نه چو قدت سرو سمن بو بود
...
1. یا ترک من بی دل غمخوار بگوئید
یا حال من دلشده با یار بگوئید
...
1. اگر شکایتم از هجر یار باید کرد
نه یک شکایت و ده صد هزار باید کرد
...
1. اگر به صبر مرا با تو چاره باید کرد
دلم صبورتر از سنگ خاره باید کرد
...
1. تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد
کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد
...
1. دلی که با غم عشق تو همنشین گردد
نه ممکن است که با خوشدلی قرین گردد
...
1. ای که بی چشم تو چشمی چشم من جز تر ندید
هیچ چشمی از چشم تو نیکوتر ندید
...