1 بر من زمانه کرد هنرها همه وبال وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال
2 در تنگنای حلقه این اژدهای پیر شد چون لعاب افعی در حلق من زلال
3 کلکم ز دست بستد تیر حسود طبع بر من کمین گشاد سپهر کمان مثال
4 افعی ست با من این تتق سبز زرنگار ما در خیال آنکه عروسی ست با جمال
1 خجسته بادا فصل ربیع و گردش سال بر این خجسته لقا پادشاه فرخ فال
2 چراغ و چشم سلاطین و نور دیده ملک فرشته خو عضدالدین شه ستوده خصال
3 سپهر مقدرت و قدر سعد بوبکر آن که آفتاب جمال است و آسمان جلال
4 ورای آدمی و آدم است وبه ز ملک بدین حدیث گواه است ایزد متعال
1 کجائی ای رخ تو نوبهار باغ جمال کجائی ای قد تو سرو بوستان وصال
2 کجائی ای گل خندان من دراین سرفصل که باز بر گل خندان وزید باد شمال
3 ببین که سرو سهی از نسیم شد رقاص نگر گه فاخته شد در چمن دگر قوال
4 کنون که ناله بلبل ز طرف گل برخاست تنم ز درد فراق توشد زناله چو نال
1 از نام شاهزاده دلم برگرفت فال وآمد به بخت فرخ اوسین و عین و دال
2 نامی که آسمان شود از وی بلند نام نامی که مشتری شود از روی خجسته فال
3 از سین سرورم آمد و از عین عزتم و زدال دولتی ز نو ام داد ذوالجلال
4 حرف نخست اوست که دارد نشان فتح چون حرف سین سیفش در حرب بدسگال
1 جاءالشتاء و مل الدجی ظل بالحب و الراح این التوسل
2 در خز به خرگه بامنقل و مل این نکته یاد آر کالبرد یقبل
3 برف است ریزان در پای گلبن زاغ است تازان بر جای بلبل
4 درحلق نخجیر آب است زنجیر درگردن واک موج است چون غل
1 خدایگان سلاطین شهنشه اعظم امید دین عرب آرزوی ملک عجم
2 سریر بخش ملوک جهان که تعظیمش نهاد بر سر نه کرسی سپهر قدم
3 روان حشمت شخص جلال و ذات منیر که هست دست و دلش بهر جود و کان کرم
4 ولای اوست شفای قلوب در هر حال دعای اوست ندای صدور در هر دم
1 که می برد ز من خسته دل به یار پیام که می رساندش از لفظ من درود و سلام
2 کرامجال بود کز ملال خاطر او در افکند سخن من علی الخصوص پیام
3 کراست زهره که با آن نگار زهره جبین حدیث من کند آغاز از سر اکرام
4 ز ماجرای من او را که می کند آگاه ز واقعات من او را که می کند اعلام
1 کجاست آن صنم سرو قد سیم اندام کجاست آن بت خورشید روی ماه غلام
2 شگرف شاهد شمشاد قد شیرین لب همای فاخته طوق و تذرو کبک خرام
3 عقاب کنیه و طاووس حسن و طوطی خط سیم اندام
4 شکسته قیمت شکر به لعل مرجان رنگ ببرده رونق عنبر به خط غالیه فام
1 شد چشم جهان روشن و جانها همه خرم از طلعت فرخنده نوئین معظم
2 آن شیر که با پنجه وبازوی شکوهش چون پنجه بید آمد سرپنجه ضیغم
3 وان شید که در عهد وفاقش نتواند بادی که ز گلزار کند برگ گلی کم
4 لطفش صفت جنت و قهرش اثر نار مهرش عوض نوش چو کینش بدل سم
1 بهشتی شد دگر عالم چو روی حور عین خرم شده ست از باد عیسی دم چمن زائیده چون مریم
2 ز نوروز مبارک پی هزیمت شد سپاه دی خوشا آواز نای ونی به زیر گلبن و طارم
3 چمن شد تازه چون مینو صبا شد دلکش و خوشبو ز روی لاله خود رو ز زلف سنبل درهم
4 بنفشه گشته آشفته رخ اندر برگ بنهفته چو قد عاشقان خفته چو زلف دلبران پرخم