آثار مجد همگر

صفحه 2 از 6
6 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار مجد همگر

1 تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست

2 تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست

3 غریب نیست که روی تورشک خورشید است عجب تر آنکه دهانت چو ذره پیدا نیست

4 ز بس کز آتش عشقت همی پزم سودا به رنگ آب دو چشمم شراب حمرا نیست

1 گویی که آن زمان که مرا آفریده‌اند با عشق روح در جسد من دمیده‌اند

2 در وقت آفرینش من شخص من مگر از خون مهر و نطفه عشق آفریده‌اند

3 یا خود محرران صنایع به کلک عشق با مهر مادرانه مرا خوابنیده‌اند

4 تا پروریده شد دل من در هوای عشق بر بر مرا به شیر و شکر پروریده‌اند

1 تا لعل تو از تنگ شکر بار نگیرد دل از غم آن لعل شکر بار نگیرد

2 در جام لبان چاشنی از قند فکندی تا لعل لبت تلخی گفتار نگیرد

3 من بر سمن و سنبل تو زار نگردم گر سنبل تو طرف سمنزار نگیرد

4 از آتش دل گرد رخت راه ببندم تا گرد گلستان رخت خار نگیرد

1 نهادم از بن هر موی بر کشد فریاد ز دوستان که زمن شان همی نیاید یاد

2 خروش برکشم از دل چو کبک در دم باز بنالم از همه رگها چو چنگ در ره باد

3 اگر زمانه چنین بد نهاد شد با من کجا شدند مرا دوستان نیک نهاد

4 بلی نهاد زمانه چو بد شود ز قضا زمانه رنگ شود هر که از زمانه بزاد

1 دگر چه چاره کنم عشق باز لشکر کرد به تیغ قهر دل خسته را مسخر کرد

2 قرار یافته کار مرا به هم بر زد سکون گرفته دلم را دگر به هم برکرد

3 دگر بواسطه زلف عنبر افشانش نسیم عشق دماغ مرا معطر کرد

4 به باد داد مرا آتش هوای کسی که خاک پایش طعنه بر آب کوثر کرد

1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد

2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد

3 بر آستان تو سرهاست پایمال فنا به جز غبار بدین فرق پی سپر چه رسد

4 زرشک سرو قدت شاخ سدره ازره رفت نگر که تا به قد سروغا تفرچه رسد

1 خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد که کار من زغمش روی در خطر دارد

2 خبر ندارم در عشق او ز کار جهان ولی جهان ز من و کار من خبر دارد

3 همه فسانه عالم مرا فرامش گشت بلی فسانه من عالمی ز بر دارد

4 ببرد یاد وی از یاد من غم دو جهان غلام آن غم عشقم که این هنر دارد

1 جهان مسخر حکم خدایگانی باد هزار سالت درملک زندگانی باد

2 چو آسمانت بر اجرام کامکاری هست چو اخترانت در ایام کامرانی باد

3 معین عدلت توفیق ایزدی آمد مشیر رای تو تایید آسمانی باد

4 کفت که روز نوالش بهار احسانست به زرفشانی چون صرصرخزانی باد

1 نه چرخم می دهد کام ونه اختر نه دل می گرددم رام ونه دلبر

2 نه بختم می کند یاری نه یاران نه یارم می کند یاری نه یاور

3 مرا خود داغ غربت بود در دل کنونم درد تنهائیست در خور

4 ز من بگسست یارو سایه ام نیز ز منهم بگذرد زین راه منگر

آثار مجد همگر

6 اثر از قصاید در دیوان اشعار مجد همگر در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار مجد همگر شعر مورد نظر پیدا کنید.