1 چنین شنیدم از آیندگان فصل بهار که کاروان صبا می رسد ز حد تتار
2 با باغ مژده رسانید دوش پیک سحر که می رسد دو سه اسبه سپاه فصل بهار
3 ز پیش لشکر ریحان همی رسد بیزک که سبزه پیشرو است و صبا جنیبت دار
4 ز غنچه پیکان و ز بید تیغ و خنجر ساخت که تا نه دست برآرد چنار چون عیار
1 به وقت صبح نشیند کسی چنین بیکار مخسب ساقی و برخیز جان باده بیار
2 در آب بسته فکن از صراحی آتش تر که زود بگذرد این خاکدان باد وقار
3 کرانه جوی ز عقل عقیله جوی فصول کنار سبزه وطن گیر کاوفتی به کنار
4 خوش است آن دم مستی که پیش همت مست بود ممالک عالم حقیر و بی مقدار
1 حذرای عاقلان غافل وار حذر ای جاهلان غفلت کار
2 زین گذرگاه دیو نفس شکر زین بیابان غول روح شکار
3 زین سرای فریب و دار فنا زین مقام غرور و عیب و عوار
4 هان معطل به سر مبر ایام هین معول مکن بر این مکار
1 ای جمال تو رونق گلزار بنده زلف تو نسیم بهار
2 زلف مشکین به گرد روی نکوت چون بر اطراف آفتاب غبار
3 هر که او کوثر و بهشت ندید گو ببین اینک آن لب و رخسار
4 لب و رخسار تو ز چشم و دلم بسکه بر بوده اند خواب و قرار
1 زهی زمانه نامهربان نادره کار خهی سپهر نگونسار ناکس غدار
2 چه رنج ها که ز تونیست برروان کرام چو غصه ها که ز تو نیست بر دل ابرار
3 چه حکمت است که سیر لئیم طبع تو هست خسیس پرور و عالم کش و کریم آزار
4 چه حالت است که مهر آوری به بی هنران چه موجب است که داری زاهل دانش عار
1 چو این سخن بشنیدم ز لفظ آن دلدار ز من برفت به یکباره صبر و هوش و قرار
2 به عذر خواهی سوگند می خورم اکنون مگر کند ز منش باور این سخن آن یار
3 در آن سخن اگر آرم شکی و تاویلی زلات وعزی یکباره گشته ام بیزار
4 به حق کافر و زندیق و مرتد و ترسا به جایگاه کشیشان هند و روم و تتار
1 الا یا مشعبد شمال معنبر بخاری بخوری و یا گرد عنبر
2 نه روحی ولیکن چو روحی مصفا نه نوری ولیکن چو نوری منور
3 نفسهای فردوسیانی به خلقت روانهای روحانیانی به گوهر
4 چه خلقی که نه جسم داری و نه جان چه مرغی که نه پای داری و نه پر
1 دلم را برد زلف مشک رنگش چه چاره تابرون آرم ز چنگش
2 بوده تیره شبان دلگیراز آن روی دلم بگرفت زلف تیره رنگش
3 به ناخن گررگ جانم زند دوست ز دست او بنالم همچو چنگش
4 نه پای آنکه بگریزم زهجرش نه روی آنکه بستیزم به جنگش
1 زهی رویت مه خوبان آفاق جمالت عذر خواه درد عشاق
2 ندیده مثل خلقت چشم مخلوق نیاورده چو خلقت صنع خلاق
3 رخت در چار حد زد پنج نوبت دراین شش سو رواق هفت اطباق
4 بدم چون ذره پنهان در هوایت ز مهرت گشته ام مشهور آفاق
1 به فال فرخ و روز خجسته سوی عراق رسید موکب میمون صاحب آفاق
2 خدایگان وزیران بهاء ملت و دین پناه و ملجاء اهل جهان علی الاطلاق
3 محمدبن محمد که صد قران جدانش بدند صاحب و صاحبقران به استحقاق
4 هزار قرن دگر تا قیامت از نسبش مرور دهر شرف بر شرف کند الحاق